فیض نجف جلد 1

سرشناسنامه: قاسم رحيمى ۱۳۵۱

عنوان و نام پديد آور: فيض نجف/ رحيم قاسمى

مشخصات نشر: قم: مجمع ذخاير اسلامى؛ مؤسسه تاريخ علم و فرهنگ، ۱۳۹۳

مشخصات ظاهرى: ۲ ج.: مصور.

شابك: دوره: ۹۷۸-۹۶۴-۹۸۸-۷۷۴-۶

ج. ۹۷۸:۱-۹۶۴-۹۸۸-۷۷۲-۲

ج. ۹۷۸:۲-۹۶۴-۹۸۸-۷۷۳-۹

وضعيت فهرست نويسى: فيپا

يادداشت: كتاب حاضر به مناسبت همايش بين المللى ميراث مشترك ايران و عراق منتشر شده است.

مندرجات: ج ۱. شاگردان مكتب شيخ محمد تقى نجفى صاحب حاشيه و شيخ محمد حسين صاحب فصول و شاگردان عالم ربانى حاج شيخ محمد باقر نجفى اصفهانى. - ج ۲. شاگردان عالم ربانى حاج شيخ محمد باقر نجفى اصفهانى

موضوع: مجتهدان و علما - ايران - سرگذشتنامه

موضوع: مجتهدان و علما - عراق - نجف - سرگذشتنامه

شناسنامه افزوده: همايش بين المللى ميراث مشترك ايران و عراق (نخستين: ۱۳۹۳ تهران و غيره)

رده بندى كنگره: BP ۹۱۳۹۳۲/۵۵ ف ۲ ق/

شماره كتابشناسى ملى: ۳۷۳۶۱۵۲

ص: ۲

بسم الله الرحمن الرحيم

ص: ۳

ص: ۴

۱۶. حاج ملا حسينعلى تويسركانى ۸۱

۱۷. علاّمه ميرزا داود رضوى خراسانى ۱۱۳

۱۸. آقا سيد محمد رضا موسوى شيرازى ۱۱۷

۱۹. علامه ملاّ زين العابدين گلپايگانى ۱۲۴

۲۰. حاج ملاّ محمّد صادق قمى ۱۳۸

۲۱. مير محمّد صادق خاتون آبادى ۱۴۰

۲۲. سيّد محمّد صادق بن محمد مهدى خوانسارى ۱۴۸

۲۳. علاّمه ملا عبد الجواد حكيم خراسانى ۱۴۹

۲۴. ميرزا عبد العلى نحوى هرندى ۱۵۱

۲۵. سيد عبد الكريم لاهيجى ۱۵۶

۲۶. حاج ملاّ على قارپوزآبادى قزوينى ۱۵۶

۲۷. مير محمد على حسينى مرعشى شهرستانى ۱۷۰

۲۸. شيخ فتح الله شاردى لاهاردى قزوينى ۱۸۱

۲۹. سيد قاسم عاملى ۱۸۲

۳۰. حاج ميرزا محسن آقا مجتهد اردبيلى ۱۸۳

۳۱. شيخ محمّد طهرانى ۱۸۷

۳۲. مير سيد محمد شهشهانى ۱۹۵

۳۳. ملا محمد شهدادى نائينى ۲۴۲

۳۴. آقا محمد بهبهانى ۲۶۰

۳۵. آقا محمّد مهدى كرمانشاهى ۲۶۱

۳۶. شيخ مهدى كجورى ۲۶۵

۳۷. حاج ملا هادى سبزوارى ۲۶۸

۳۸. حاج ميرزا هداية الله اورسجى بسطامى ۲۷۰

۱. شيخ احمد بن على كرمانى ۲۷۱

ص: ۶

۲. سيد اسماعيل تنكابنى ۲۷۸

۳. شيخ محمد تقى هروى اصفهانى حائرى ۲۸۱

۴. محمد تقى بن محمد اسماعيل استرآبادى ۲۸۱

۵. حاج شيخ جعفر شوشترى ۲۸۱

۶. ميرزا جعفر تبريزى ۳۰۸

۷. شيخ حسن بن محمد على كجائى كهدمى نُه منى ۳۰۸

۸. شيخ محمد حسن آل ياسين ۳۰۹

۹. ملا حسن كثنوى يزدى حائرى ۳۱۰

۱۰. شيخ محمد حسن جولانى نطنزى ۳۱۹

۱۱. علامه مير سيد حسن مدرّس ۳۱۹

۱۲. سيد حسين حسينى كوه كمرى تبريزى ۳۱۹

۱۳. سيد حسين بن سيد رضا بحر العلوم ۳۳۰

۱۴. سيد حسين حسينى بروجردى ۳۳۳

۱۵. سيد حسين حسينى كاشانى ۳۳۴

۱۶. ميرزا محمد حسين ساروى ۳۴۰

۱۷. ميرزا محمد حسين نورى كرمانشاهى ۳۴۱

۱۸. مولى زين العابدين گلپايگانى ۳۴۱

۱۹. آقا سيد زين العابدين طباطبائى حائرى ۳۴۱

۲۰. شيخ زين العابدين بارفروشى مازندرانى ۳۴۹

۲۱. آقا سيد صادق طباطبائى همدانى ۳۶۴

۲۲. سيد محمد صادق موسوى خوانسارى ۳۷۵

۲۳. شيخ عبد الحسين حائرى ۳۷۵

۲۴. آقا شيخ عبد الرحيم بروجردى ۳۷۶

۲۵. عبد الغفور بن محمد اسماعيل حسينى يزدى ۳۷۸

ص: ۷

۲۶. ميرزا عبد الكريم مراغى كاظمى ۳۷۸

۲۷. مير سيد عبد الوهّاب رضوى همدانى ۳۷۸

۲۸. حاج ملا على مجتهد خليلى ۳۷۹

۲۹. حاج ملا على كنى ۳۹۴

۳۰. شيخ على بن محمد صالح شوشترى ۳۹۷

۳۱. شيخ محمد على آل كشكول حائرى ۳۹۸

۳۲. محمد على بن محمد كاظم شاهرودى ۳۹۹

۳۳. سيد على سيد الحكماء تبريزى ۴۰۱

۳۴. ميرزا على اصغر بروجردى ۴۰۳

۳۵. حاج ميرزا عليرضا رضوى خراسانى ۴۱۵

۳۶. حاج ميرزا على نقى طباطبائى ۴۱۶

۳۷. سيد محسن بن عبد الله بوشهرى بحرانى ۴۳۲

۳۸. حاج ميرزا محسن آقا اردبيلى ۴۳۳

۳۹. شيخ محمد طهرانى ۴۳۳

۴۰. سيد محمد بن محمد ربيع موسوى جزائرى ۴۳۳

۴۱. سيد محمد مازندرانى شاهاندشتى ۴۳۳

۴۲. سيد مصطفى استر آبادى حائرى ۴۳۴

۴۳. سيد نصر الله بن حسن حسينى استرآبادى حائرى ۴۳۵

۴۴. سيد نظام الدين حسينى مازندرانى حائرى ۴۳۵

۴۵. حاج سيد نعمة الله جزائرى ۴۳۵

۴۶. حاج مولى هادى مدرّس طهرانى ۴۳۶

ص: ۸

ص: ۱۰

به كربلاى معلّى رفت و حوزه پربارى تشكيل داد و بسيارى از بزرگان در درس او حاضر گشتند.

نگارنده پس از تدوين كتابى مفصّل در شرح حال علامه شيخ محمد تقى نجفى و خاندان ارجمندش, بر آن شد كه شرح حال علم آموختگان از محضر وى را نيز تدوين نمايد. و حاصل چند سال كار مداوم دو جلد كتاب «فيض نجف» گرديد كه اينك تقديم علاقمندان مى گردد.

جلد اول اين كتاب شرح حال شاگردان مكتب شيخ محمد تقى صاحب حاشيه معالم و برادرش شيخ محمد حسين صاحب فصول است, و جلد دوم شرح حال شاگردان فرزندش فقيه زعيم نامدار حاج شيخ محمد باقر نجفى را در بر دارد.

ضمن سپاس از صديق ارجمند جناب حجة الإسلام سيد صادق حسينى اشكورى, و تقدير از زحمات ايشان در نشر كتاب هاى همايش ميراث مشترك ايران و عراق, اين كتاب را به آستان مقدس امير المؤمنين عليه السلام و حضرت ولى عصر أرواحنا فداه تقديم نموده, و عزّت و سربلندى اسلام و تشيع و فرج حضرت صاحب الزمان و علوّ درجات حضرت امام خمينى و شهيدان سربلند ايران اسلامى مان را از درگاه ايزد متعال مسألت مى نمايم. والحمد لله ربّ العالمين.

اصفهان, رحيم قاسمى دستگردى

ص: ۱۲

بسم الله الرحمن الرحيم

عالم ربّانى، و فقيه صمدانى، محقّق مدقّق و اصولى نامدار، شيخ محمّد تقى رازى نجفى اصفهانى صاحب كتاب «هداية المسترشدين» از مفاخر علمى شيعه در قرن سيزدهم است. وى يكى از دو پسر محمّد رحيم بيك فرزند محمّد قلى بيك، اهل ايوان كى از بلوك ورامين است. پدر محمّد قلى بيك، مهدى قلى بيك از امراى نادر شاه و مأمور تعمير صحن و تذهيب قبه نجف اشرف و تذهيب گنبد كربلا از طرف نادر شاه بود. محمّد رحيم بيك از دختر الله وردى بيك حاكم كرمانشاه دو پسر آورد كه يكى علامه شيخ محمّد تقى رازى، و ديگرى علامه شيخ محمّد حسين حائرى صاحب كتاب الفصول الغروية در علم اصول است. وى داراى دو دختر نيز بود كه دختر بزرگ او زن عالم جليل آقا احمد كرمانشاهى فرزند آقا محمّد على بهبهانى است.

تحصيلات: شيخ محمّد تقى در كربلا از محضر علامه وحيد بهبهانى و مير سيد على صاحب رياض بهره برد. سپس در نجف اشرف نزد علماى بزرگ آن حوزه پر بركت همچون علامه بحر العلوم و شيخ الطائفة شيخ جعفر كاشف الغطاء نجفى تحصيل نموده و مورد توجه اساتيد خود به خصوص كاشف الغطاء قرار گرفت. وى به پيشنهاد استاد بزرگوار خود كاشف الغطاء با يكى از دختران با فضيلت او ازدواج نمود. هشت سال پس از اين ازدواج، به ايران مهاجرت نمود و در اصفهان ساكن شد. نوشته اند: وى مبتلا به ضعف قلب بود و از ديدن آلات جنگ، متوحش مى گرديد، با اين وصف، در زمان حمله وهابيه به نجف اشرف كمال كوشش را نمود و سپس جهت معالجه به ايران

ص: ۱۳

مهاجرت كرد.(۱) او ابتدا به مشهد مقدس رضوى مشرف شد. در آنجا عالم جليل ميرزا داود خراسانى فرزند فقيه ارجمند حاج ميرزا مهدى خراسانى (مشهور به شهيد رابع) اورا ميهمانى نمود و به مدّت شش ماه نزد او به تحصيل پرداخت و قرض هاى او را كه حدود يك هزار تومان بود ادا نمود.(۲) وى از مشهد مقدس به يزد رفت و پس از مدّتى به اصفهان آمد. ابتدا در مسجد ايلچى واقع در محله احمدآباد اقامه جماعت و تدريس نمود، سپس به محله حصار لله بيك واقع در جنوب غربى مسجد شاه (مسجد امام فعلى) نقل مكان كرد و تا آخر عمر در آن مسجد به اقامه جماعت و تدريس پرداخت.

در آن زمان رياست دينى اصفهان بر عهده آيات عظام: سيد محمد باقر شفتى، حاج محمد ابراهيم كلباسى و امام جمعه بود. چندى پس از ورود شيخ به اصفهان و تشكيل جلسه درس، شهرت و آوازه علم و فضيلت او سراسر ايران را فرا گرفت و طالبان علم از هر سو براى استفاده از محضر پربار او روى به اصفهان نهادند، و چنانچه نوشته اند: نزديك سيصد نفر در درس او شركت مى كردند.

مرحوم شيخ محمد تقى در تمام مدت عمر گرفتار فقر و پريشانى و اختلال معاش بود ولى با كمال عفت و مناعت مي زيست. در يكى از سفرهاى فتحعلى شاه به اصفهان، روزى از تالار عالى قاپو طلاب زيادى را مشاهده كرد كه از مسجد شاه به سمت ميدان بيرون مى آمدند، سبب جمعيت را پرسيد، عبد الله خان امين الدوله سبب اجتماع را حضور در درس شيخ بيان نمود و با توضيحى كامل از شيخ و بى بضاعتى او، دستخط واگذارى قريه شهاب آباد لنجان را جهت مدد معاش شيخ به امضاى شاه رساند؛(۳) ولى شيخ هنوز از محصول آن مزرعه نچشيده، در نيمه شوال ۱۲۴۸ ق وفات

ص: ۱۴

نمود. شهرت و اهميت وجود شيخ در زمان حيات به علم و تقواى او بود كه در مجلس درسش حدود سيصد نفر طلبه فاضل حاضر مى شدند، و پس از وفاتش تا به امروز به واسطه شرحى است كه بر «معالم الأصول» نگاشته و يكى از مهم ترين كتب علم اصول فقه شيعه است.

مقامات علمى: علامه رازى از اكابر و فحول علماى اماميه در قرن سيزدهم هجرى است كه به نوشته شاگردش علامه ميرزا محمّد باقر چهار سوقى: در فقه و اصول بر تمام علماى زمان خود برترى داشته؛ و بالخصوص در اصول فقه داراى تبحّرى بى نهايت و گويا طينت او از افكار دقيقه و انظار عميقه سرشته بوده است.

وى درباره استاد خود مى نويسد: «أفضل اهل عصره في الفقه والأصول، بل أبصر أهل وقته بالمعقول والمنقول، وصار كالمجسّم من الأفكار الدقيقة و المنظّم من الانظار العميقة، استاداً للكلّ في الكلّ ، و في أصول الفقه علي الخصوص، وجنات الفضل الدائمة الأكل في مراتب المعقول و المخصوص».(۱) ايشان در كتاب «علماء الأسرة» نيز مى نويسد: «شيخنا المحقّق المدقّق النحرير، والجامع الفقيه الخبير، خاتمة المجتهدين، ورئيس الموحدين، إمامنا البارع الورع التقي النقي الأوحدي الرباني، الشيخ محمّدتقي... و كان هذا الشيخ أفضل أهل عصره في الفقه و الأصول، حاوي مراتب المعقول والمنقول».(۲)

ملا محمّد رضا نخعى گلپايگانى نيز مقامات علمى و اخلاقى ايشان را چنين ستوده است: «الشيخ الأكمل، والأستاذ الأفضل، برهان العلماء، سلطان الفقهاء، رضي الأخلاق والأعمال، مرضيّ الخصال والأفعال، مظهر العجائب في الفضائل، ومظهر الغرائب في

ص: ۱۵

الخصائل، عديم النظير، معدوم المثل، مفقود الشبيه، مقصور الأمل، ممتنع المدح، محال الوصف، الشيخ محمّدتقي النجفي».(۱)

مقامات معنوى: آية الله آخوند ملا عبد الكريم گزى مى نويسد: «جلالت شأن ومقام آن بزرگوار در علم وعمل محتاج به بيان نيست. مجاهدات و رياضات و كمالات نفس آن بزرگوار و بعضى استبصارات و ختومات از او در نزد اهل معرفت معروف است».(۲) به نوشته نواده او محمّد باقر الفت: وى يك قسم از ميل ومذاق عرفانى و اشتغال به سير وسلوك طريقت نيز داشته و نسبت به شخصى از مردان راه، موسوم به درويش كافى كه سيّدى گوشه نشين در قصبه نجف آباد بوده ارادت مى ورزيده است.(۳) الفت مى نويسد: شرح طريقت و احوال زندگانى درويش مزبور را كاملا نمى دانم، اين قدر معلوم است كه او سيدى به جلالت قدر معروف، ساكن نجف آباد بوده، اولادش هنوز در آن حدود هستند. شيخ محمّد تقى همه هفته از شب پنج شنبه تا عصر جمعه را محض ملاقات اين درويش به نجف آباد مى رفته. انس و الفت اين دو نفر به يكديگر، يعنى طرز ارادت كيشى يك نفر مجتهد زمان نسبت به يك درويش بى سواد هنوز بر زبان ها به غرابت ياد مى شود. به نوشته الفت: علاقه مندى شيخ محمّد تقى به مراتب سير و سلوك در حدى بوده كه بعضى از كتاب هاى شيخ عطار را به خط خود نوشته است. الفت مى گويد: نظر به اين كه درويش مرقوم را جز يك نفر عابد گوشه نشين نيافته ايم، مريدان او را اهل طريقت نمى توان شمرد. بلى تصديق مى كنم كه بعد از شيخ محمّد تقى، اولادش اغلب ميل به سير و سلوك مى نموده اند.

عارف كامل حاج شيخ حسنعلى اصفهانى نخودكى نيز مقامات بلند معنوى درويش كافى و ارادت اين دو مجتهد بزرگ به او را تأييد كرده و مى نويسد: در اين اواخر شاه

ص: ۱۶

كافى ظهور نمود كه مثل شيخ محمّد تقى صاحب حاشيه و ملا على اكبر اژه اى حلقه ارادت او را به گوش داشتند.(۱)

تأليفات: ۱. «هداية المسترشدين في شرح أصول معالم الدين» كه فى الحقيقه تحقيقات و تدقيقات را شامل، و استقصاء ادلّه و اقوال را كافل، و در مباحث الفاظ گوى سبق از ميدان همگنان ربوده است.(۲) ۲. «تبصرة الفقهاء» در فقه استدلالى. علامه سيد حسن صدر كاظمى كه مجلد طهارت آن را ديده است آن را در نهايت تحقيق ومتانت توصيف نموده است.(۳) اين كتاب شامل بخش اعظم كتاب الطهارة و بحث اوقات صلات و بخشى از كتاب زكات و بيع است. ۳. تقريرات علامه سيد مهدى بحر العلوم در شرح طهارت از كتاب وافى علامه فيض كاشانى.(۴) ۴. رساله در احكام نماز به فارسى كه رساله عمليه ايشان است و چندين نسخه خطى از آن موجود است. اين كتاب اخيرا به نام رساله صلاتيه چاپ رسيده است. ۵. رساله در عدم مفطر بودن تتن براى روزه دار.(۵) ۶. رساله در فساد شرط ضمن العقد. همچنين ايشان به بسيارى از سؤالات فقهى به صورت مجمل و يا مفصل پاسخ داده كه مى توان آن را نيز از آثار علمى ايشان دانست. علامه شيخ محمّد رضا نجفى مى نويسد: «له ردود علي العلامة السيد محسن الكاظمي في مسألة الاقل و الاكثر، رأيتها بخطه الشريف».(۶)

علامه نجفى پس از سال ها تلاش علمى و رياضت و مجاهده و تدريس و تأليف در روز جمعه ۱۵ شوال ۱۲۴۸ وفات يافت. فقيه بزرگ حاج محمّد ابراهيم كلباسى بر

ص: ۱۷

او نماز گذارد و در تخت فولاد به خاك سپرده شد.

مرحوم شيخ محمّدتقى داراى يك فرزند پسر و دو دختر بوده است.

آية الله العظمى حاج شيخ محمّد باقر نجفى تنها فرزند پسر او است كه به نوشته آية الله آخوند ملا عبد الكريم گزى: آثار سعادت دارين از او به ظهور رسيده و اولاد امجاد او از رؤساى علماى ايران، و در اصفهان مرجع خلق در احكام ومرافعات، و پناه مردم در بسيارى از ابتلائات بوده اند، و گويا از اثر خلوص و جلالت آن بزرگواران در اولاد ايشان علم و رياست باقى و بالاستمرار است.(۱)

مرحوم حاج ميرزا حسن خان جابرى مى نويسد: «آن بزرگوار بهار علم و عمل و در اعلاى لواى شريعت به حدّى ساعى بود كه مزيدى متصور نبود. در رياستش بر مسند شرع، قاطبه مردم به راحت گذراندند. قحطى ۱۲۸۸ كه آدم خورى باب گشت املاك خود را فروخته و جان فقرا را خريده؛ با آن همه جلال قدر، اگر جزئى بدعتى از دولت امر مى شد، به رفعش رهسپار دار الخلافه گرديده، سفر آخر كه به عتبات مشرف آمد سال ۱۳۰۱ به رحمت الهى نايل گرديد؛ بيست هزار تومان قرض و علماى عاملين و ذكر مخلّد از آن بزرگوار مخلف ماند».(۲)

برادر كوچك شيخ محمد تقى، شيخ محمد حسين صاحب فصول است. وى نيز از مشاهير علما و مجتهدان اصولى بود، امّا در مدّت عمر خود دايم در فقر و عسرت زندگى مى كرد و هيچ وقت روى رياست و زعامت عامه را نديد.

استاد جلال الدين همايى مى نويسد:

«اين دو برادر ركن اساسى علم اصول متأخرين محسوب مى شوند كه دنباله روش آقا باقر بهبهانى متوفا ۱۲۰۵ را گرفته، از خود تحقيقاتى بديع كرده اند كه پايه و

ص: ۱۸

سرمايه اصول جديد شده، و اكثر تحقيقات كه در كتب علماى بعد از قبيل شيخ مرتضى انصارى متوفا 1281 ق و آخوند ملا محمد كاظم خراسانى متوفا 1329 ق ديده مى شود منبعش همان حاشيه شيخ محمد تقى و فصول شيخ محمد حسين است. موقع را مناسب شمرده گوشزد مى كنم كه چون آقا باقر هم اصفهانى بوده و به سبب اقامت موقّت در بهبهان به اين نسب شهرت يافته است، سهم عمده افتخار تأسيس علم اصول جديد عايد اصفهان خواهد بود؛ چنانچه ساير علوم اسلامى نيز در مدّت چهار قرن 10-13 كانونش اصفهان بوده و از اين شهر به ساير بلاد ايران و عراق عرب و حدود شيعه نشين هندوستان و امثال آن رسيده است».(1)

مرحوم مرتضى مدرّسى مى نويسد: مدرسه اصولى آقا شيخ محمد تقى، صاحب كتاب شرح معالم و برادرش صاحب فصول از دقيق ترين مدارس اصولى در قرن اخير به شمار مى رود. آخوند ملا محمد كاظم خراسانى صاحب كتاب «كفاية الأصول» هم تحت تأثير اين دو كتاب بسيار نفيس بود، و كتاب «كفاية الأصول» هم كه چند چاپ شد و در حدود پنجاه شرح و حاشيه بر آن نوشته اند خلاصه اى است از كتاب فصول با چند آرا و نظريات تازه.(2)

مدرس أغصّ باهله من مدرسه الشريف، ولا مجلس أفيد لنهله من مجلسه المنيف».(۱)

علامه صدر نيز مى نويسد: «ولم يزل ناشراً لأعلام العلم، ومروّجاً لأهل الفضل ومربياً للعلماء، حتي برز من تلامذته عدة من الأعلام المحققين، كأخيه صاحب الفصول والسيد العلامة المير سيد حسن المدرّس أستاذ سيّدنا الأستاذ الميرزا، والمولي المحقق حسينعلي التوسركاني والشيخ الفاضل الفقيه الشيخ مهدي الكجوري.

وحدّثني سيدنا الأستاذ العلامة الميرزا حجة الاسلام الشيرازي أنّه كان يحضر درس الشيخ في الدرس العمومي. قال: ومن كثرة الاجتماع لم أتمكن من التكلم مع الشيخ في مشتبهاتي، فاجتمعت بثلاثة من إخواني أهل الفهم وقلت لهم: الحال هذه، أفلا توافقوني علي أن نروح إلي الشيخ ونلتمس منه أن يعين لنا وقتاً لتقرير بحثه العام حتي نتمكن من التكلم معه ؟ فوافقوني، وذهبنا إلي حضرة الشيخ والتمسنا منه ذلك، وذكرنا وجه ذلك؛ فأجابنا وصرنا نحضر الدرسين. وانتفعتُ حينئذ كثيراً، غير أنّ القضاء الإلهي لم يساعد علي امتداد ذلك، فتوفّي الشيخ قدّس الله روحه بعد مدة قليلة».(۲)

در اين تحقيق به شرح حال برخى از شاگردان علامه رازى مى پردازيم:

ص: ۲۰

شاه لمّا سأله عن أفضل تلامذته».(1)

تصویر

نسخه خطى النوافج والروزنامج علامه شيخ محمد رضا نجفى

ملا احمد در سال 1248 ق از علامه رازى اجازه دريافت كرده كه بر پشت برخى از تأليفات او در مدرسه آية الله بروجردى در نجف اشرف موجود است.(2)

ويروى بالإجازة عن الفقيه المحقّق السيد محمد شفيع الموسوى. قال فى حقّه:

«الفاضل العالم المحقّق الآخوند الملا أحمد... أصله من خوانسار. قرأ علي أستادنا الشريف و علي الشيخ محمد تقي المتقدّم ذكره. وهو الآن في دولت آباد ملاير كان

ص: 22

مرجعاً للطالبين والعوام في ذلك الرستاق».(۱)

له: مصابيح الأصول «في عشرين ألف بيت تقريباً، مرتّب علي مقدمة ومقالات وخاتمة... فرغ من مجلّده الأوّل المنتهي إلي مباحث النهي سنة ۱۲۶۷ بخطّ المولي عبد الحسين البرسي الخراساني تلميذ المصنّف، كتبه عن خطّه سنة ۱۲۷۴. وكتب بخطّه عليه حواشي صرّح في بعضها أنّه سمعه من المصنّف الأستاذ دام ظلّه في ۱۲۷۳. وفي مدرسة سپهسالار نسخه اخري من هذا المجلّد الأول، شرع الكاتب عليه ۱۲۷۴، وفرغ من تصحيحه بنسخة ابن المصنّف في ۱۲۷۹».(۲)

«نسخة من المجلّد الأوّل كانت عند العلامة الشيخ محمد باقر المحسني الملايري الخوانساري، وحكي أنّه استعارها منه الآية العظمي البروجردي ونظر فيها. ثمّ لمّا ردّها عليه بالغ في تحسينها ودقّة نظر مؤلفها... حكي العلامة المحسني أنه توفّي ليلة تناثر النجوم في پاطاق كرمانشاه، ونقلت جثمانه إلي النجف، ودفن في مقبرته».(۳)

يكى از شاگردان ملا احمد، عالم جليل حاج آقا محسن عراقى بوده(۴) كه حسين بن محمد موسوى خوانسارى جلد دوّم «مصابيح» را به دستور او براى پسرش آقا احمد كتابت كرده است.(۵)

ص: ۲۳

تصویر

اجازه علامه رازى به شاگردش ملا احمد

ص: 24

تصویر

اجازه علامه رازى به شاگردش ملا احمد

ص: 25

تصویر

اجازه علامه رازى به شاگردش ملا احمد

ص: 26

تصویر

آغاز مصابيح الأصول ملا احمد خوانسارى

ص: 27

تصویر

انجام جلد دوم مصابيح الأصول ملا احمد خوانسارى

ص: 28

تصویر

انجام جلد اول مصابيح الأصول ملا احمد خوانسارى

علامه طهرانى مى نويسد: «رسالة في إجازة المولى أحمد بن عبد الله الخوانساري المترجم في الكرام البررة ص 70 لتلميذه الشيخ محمود، مصرحاً باجتهاده في 15 - ع 2-1265 علي ظهر بعض تقريراته. في موقوفة مدرسة السيد البروجردي بالنجف».(1)

فرزندش: ميرزا ضياء الدين در دولت آباد ملاير، فقهاً و اصولاً تدريس مى كرده.

برادرش آقا محمد مهدى بن ملا احمد نيز به حفظ حدود شرع مى پرداخته.(2)

خدمت جناب مولانا المفتى السيد محمد عباس التسترى فرموده، بعد از آن در خدمت سيد العلماء مولانا السيد حسين التقوى طاب ثراه استفاده فرموده، و در خدمت جناب مولانا العلامة جناب آقا سيد على شاه طاب ثراه در خلأ و ملأ تكميل فقه و اصول نموده، و نيز در خدمت جناب الحاج السيد اسماعيل الطباطبائى الاصفهانى معقولاً و منقولاً درس خوانده اند. و جناب الحاج السيد اسماعيل جامع بين المعقول والمنقول بوده، و بسيار با كمال، و اصول را خدمت شيخ المحققين الشيخ محمد تقى رحمه الله تحصيل نموده، و فقه را نزد جناب شيخ المشايخ العظام الشيخ محمد حسن صاحب جواهرالكلام تكميل فرموده، به اعلى درجه فضل و كمال فائز گرديد».(1)

الأيام ويسيراً من الزمان، فوجد نفسه مشتبهاً في زعمه، ويراها شديد الحاجة للحضور علي مثله... فلازم تلك المدرسة الشريفة الراقية الي آخر عمره، ولم يحضر علي أحد غيره. وكان للمترجم مجلس بحث كبير في العلوم العقلية، وكان يحضره جماعة من الخواصّ وفضلاء المشتغلين... وكان رحمه الله دقيق النظر، حديد الفهم، وسيع الفكر وكان زاهداً منعزلاً منقطعاً عن العامة، قليل المعاشرة جدّاً، لا يخرج من بيته إلا لضرورة اقتضته... وكان رحمه الله أيام توقّفه في اصفهان معهوداً معروفاً بالفضل والعلم والصلاح والزهد والتقي أيضاً. وكان له في اصفهان مجلس درس كبير أيضاً».(۱)

قال في «معارف الرجال»: «الشيخ ميرزا باقر الشكي النجفي، فقيه مجتهد حكيم، له باع في العلوم العقلية. عاصرناه برهة من الزمن، وكان يقيم في مدرسة المعتمد في النجف، ولم تكن له دار ولا عقار، ولا عيال ولا ولد، حتي توفي في المدرسة المذكورة، علي غرار صاحبه الحكيم البارع الشيخ محمد تقي الگلپايگاني الذي أقام في إحدي حجرات الصحن الغروي في النجف حتي مات سنة ۱۲۹۸. المعروف بين المعاصرين أنه من تلامذة الشيخ محمد حسن صاحب «الجواهر» وأجازه إجازة الاجتهاد. رواه مدّعي العلم بسيرته من أصحابنا. حضر عليه كثير من أهل الفضل؛ منهم: العالم الكامل الشيخ محمد الخوانساري، والشيخ الأجلّ الميرزا باقر بن الميرزا خليل الرازي، ولازمه سنين، وكان يتولّي خدمة أستاذه الشكي، احتراماً وتواضعاً لعلمه الغريز وأخلاقه الفاضلة وطعنه في السنّ . والآغا زادة الكاشي، والسيد حسن الصدر، والسيد محمد بحر العلوم صاحب «البلغة» والسيد حسين بن محمد التفريشي [الخامنئي] التبريزي، والشيخ حسن التويسركاني، والشيخ محمد حسين بن محمد باقر الاصفهاني... ومن مكارم أخلاقه وتواضعه أنّه زار المشهد الرضوي المقدّس في خراسان، وفي رجوعه إلي العراق صحبه جماعة من الترك في الطريق، وكانوا يقاسمونه الخدمة في الطريق؛ فكان يتولاها بنفسه

ص: ۳۱

حتّي دخولهم بلد الكاظمية لزيارة الجوادين عليهما السلام، فاستقبله أهل العلم هناك. فلمّا رأي أصحابه هذه الحفاوة والتكريم له من أهل العلم اعتذروا منه لإسائتهم الأدب معه. فعذرهم بلطف ولين ومعروف، حيث كان قدّس سرّه لا يلبس عمامة قطن، وإنما يلبس قلنسوة تركية من جلود حمل الضان الأسود، واعتذر كما قيل عن عدم لبسه العمامة التي هي شعار العلماء وأهل الدين بأنه غير قابل للبسها».(1)

1. «روضات الجنات في أحوال العلماء والسادات» كه با تصحيح مرحوم علامه سيد محمد على روضاتى چاپ سنگى شده است. 2. «أحسن العطية» فى شرح «الألفية» كه پشت اين كتاب شيخ محمّد كاشف الغطاء اجازه اجتهاد براى او نوشته است.(1)

تصویر

تقريظ شيخ محمد كاشف الغطاء بر أحسن العطية صاحب روضات

ص: 33

۳. تسلية الأحزان فى فقد الأحبة والإخوان كه در سال ۱۳۳۹ چاپ سنگى شده است. ۴. تلويح النوريات من الكلام فى تنقيح الضروريات من الإسلام. ۵. طرف الأخبار لتحف الأخيار ۶. النهرية ۷. علماء الأسرة. وى در ۸ جمادى الاولى ۱۳۱۳ ق وفات نمود و در تخت فولاد اصفهان مدفون گشت. در وفاتش چنين گفته اند:

قد طار من غرف الروضات طائرها *** نحو الجنان و أبقي من مآثره

قال المورّخ في تاريخ رحلته: *** «تعطّل العلم من فقدان باقره»

صاحب روضات در شرح حال استاد خود علامه رازى مى نويسد: «كان أصله و مسقط رأس والده المبرور قرية إيوان كيف المشهورة، ثمّ انتقل هو في عنفوان الشباب إلي عتبات الأئمة الأطياب؛ فاشتغل بها برهة من الزمان علي أفاضل علمائها الأعيان، مثل صهره المعظم والفقيه الأفخم، الشيخ جعفر بن الخضر النجفي... وقد أجيز منه الرواية والفتوي، وتزوّج في حياته بابنته الجليلة المخدّرة العليا والمفضّلة الكبري. ومثل الأمير السيد محسن بن سيد حسن الكاظمي الأصولي، والأمير سيد علي بن السيد محمد علي الحائري الطباطبائي، وغير أولئك من أعاظم شيوخ العراقين، إلي أن فاز من العلم بالقدح المعلّي، واستوفي من مراتب الفضل نصيبه الأوفي. فأصبح أفضل أهل عصره في الفقه والأصول، بل أبصر أهل وقته بالمعقول والمنقول، وصار كالمجسّم من الأفكار الدقيقة، والمنظّم من الأنظار العميقة، أستاداً للكلّ في الكلّ وفي أصول الفقه علي الخصوص، وجنّات الفضل الدائمة الأكل في مراتب المعقول والمخصوص. فجعل أفئدة طلاب العصر تصرف اليه، وأخبية أصحاب الفضل تطرب لديه، بحيث لم ير في الدنيا مدرس أغصّ بأهله من مدرسه الشريف، ولا مجلس أفيد لنهله من مجلسه المنيف. كان يحضر حلقة درسه لأصول الفقه في الجامع الأعظم الشاهي باصفهان قريباً من ثلاثمائة مشتغل من الفضلاء الأعيان، وكنتُ إذ ذاك من جملة المتطفّلين لتلك الحضرة المتعالية».(۱)

ص: ۳۴

تصویر

شرح حال علامه رازى از علماء الأسرة خوانسارى

ص: 35

تصویر

شرح حال و مرثيه وفات علامه رازى از علماء الأسرة خوانسارى

ص: 36

ولمّا توفّي اطّلع السيد القزويني علي مؤلفاته ومصنفاته(۱) وما أودع فيها من العلوم الجليلة، فأظهر شدّة تأسّفه علي عدم الاستفادة منه في هذه المدّة...

توفي في النجف في غرفته بالصحن سنة ۱۲۹۸ ق بالطاعون الصغير».(۲)

«كان هذا الشيخ الجليل والفقيه النبيل من زهّاد عصره وأوتاد وقته.

كان إماماً فقيهاً فاضلاً متورّعاً تقياً ناسكاً، جليل المقام في العلم والعمل، وقد بلغ من الزهد والتقي والانقطاع إلي الله عزّ وجلّ والانزواء مقاماً لا يحوم حومه الأفكار، ويضرب به المثل... كان له قبول عام وجهة وجيهة في عهده عند الخواص والعوام، وأقرّ له جلّ معاصريه من الأعلام بالزهد والتقي والتبحّر في الفقه والحديث وغيرهما، وكبر النفس وعلوّ الهمة وسموّ المقام. وكان رحمه الله لا تمضي عليه ساعة من ساعات يومه وليلته غير ما يشغله ضروريات الحياة من الأكل والشرب والنوم وغيرها من الضروريات بأقلّ ما يقتضيه الضرورة القاهرة إلا وهو مشغول بالعبادة أو المطالعة والمباحثة أو زيارة الحضرة المقدّسة. وكان هميماً ضنيناً لوقته، مراقباً لأحواله في كلّ حال... وكان للمترجم مجلس بحث خاص فيها يحضره بعض الخواصّ ».(۳)

وقال عنه العلامة السيد حسن الصدر:

«العالم الفاضل الربّاني، ومَن كان في زهده في عصرنا بلا ثاني، أستاذي في العلم الإلهي. لم يكن في النجف الأشرف أفضل منه في الحكمة بجميع أقسامها حتي علم الطبّ . كان أفضل أهل العصر وأزهدهم في ترك الدنيا. كان يسكن أحد حجر الصحن الشريف

ص: ۳۸

الفوقانية، ولم يتزوّج حتي توفّي، وهو مناهز الثمانين».(1)

علاّمه شيخ محمّد رضا نجفى در اجازه به بانو امين مى نويسد: «وأخبرني السيّد حسن صدرالدين، والحاج الشيخ باقر البهاري الهمداني، عن الميرزا حسين ابن المرحوم الميرزا خليل الطبيب، عن الآخوند ملا محمّد تقي الجرفادقاني الگلپايگاني، عن جدّي الإمام الشيخ محمد تقي صاحب هداية المسترشدين عن جدّ أولاده كاشف الغطاء».(2)

الخاصة والعامة، انتهي. وقد اقتضت بعض الأمور خروجه من اصفهان؛ فاختار مجاورة الحائر الشريف في ۱۲۷۱؛ فكان فيه مشغولاً بالتدريس والتصنيف، إلي أن توفي في ۱۲۹۹، كما حدّثني به ابن اخته الشيخ علي المعلّم الاصفهاني نزيل سامراء، ودفن بمقبرة السيد صاحب «الضوابط» في الصحن الحسيني الصغير. وله آثار جليلة من أهمها «نهاية الآمال في كيفية الرجوع إلي علم الرجال» رأيته بخطه، فرغ منه في ۱۲ ذ ق ۱۲۷۹».(۱)

علامه سيد حسن صدر مى نويسد: «رأيته في كربلاء يدرّس «الرياض» و «الفصول» وأمثالها من كتب السطوح. وكان فضله أكثر من ذلك، لكنه خلط وتلمّذ علي بعض سادات رؤساء الفرقة الضالة المحدثة في كربلا، وشاركه في العقيدة الفاسدة علي الظاهر، وبالغ في الثناء عليه؛ فهجره العلماء وطلبة العلم، فلم يترتّب علي وجوده أثر، وانحصر تدريسه ببعض أولاد الرؤساء الفرقة المحدثة بكربلاء المتسمّية بالشيخية، وإلا فهو من أفاضل العصر في سائر العلوم، معقولها ومنقولها، كثير التصنيف في سائر الفنون».(۲)

مرحوم سيد محمد على مباركه اى در «دانشوران و رجال اصفهان» مى نويسد:

«اصل ايشان از هرات افغانستان بود. پدر مرحوم او با پدر مرحوم حاجى كرباسى به اصفهان آمده. مشاراليه در مدرسه نيماورد مشغول به تحصيلات علوم دينيه گرديده و ليكن چون حاجى از ايشان بزرگ تر بود ايشان در بدايت جوانى درس حاجى مى رفته و در اواخر مرتبه فضل و دانش او شهرت حاصل كرده در مدرسه مذكوره به درس گفتن فقه و اصول پرداخته جمعى از فضلا خدمتش مى رسيدند.

در زمانى كه سيد باب شيرازى اظهار داعيه خود را نموده بود چون به اصفهان وارد شد و در منزل امام جمعه مير سيد محمد سكونت اختيار كرده پس از آن كه بنا مى شود سيد را از اصفهان بيرون ببرد جناب شيخ محمد تقى تمام درس و بحث خود را گذارده

ص: ۴۰

و در عقب سيد باب مى رود و از اين روى همهمه در ميان شاگردان او رخ داده و از ميان آنها صحبت به سوى افواه عوام مى كشد، تا آن كه پس از چندى شيخ محمد تقى به اصفهان برگشته، اصحاب علت حركت او را سؤال كرده و تصور مى كنند كه اين مسافرت از روى ارادت بوده، بعد اظهار مى دارد: از روى ارادت نبوده و از روى امتحان بوده، به گمان آن كه شايد داعيه او از جانب خداوند باشد و اين همان موعود است. پس از آن كه خود را در زمره خواصش داخل ساختم ديدم كه محرّك اين شخص دست سياست است كه براى نزاع داخله كشور ايجاد كرده كه بعد از اين نتيجه هاى خود را بگيرند؛ از اين روى چون مطلب را ملتفت شدم مراجعت كردم».(۱)

شيخ محمد تقى در سال ۱۲۹۹ ق وفات كرد و در كربلاى معلّى مدفون شد.

آية الله شيخ محمد تقى آقانجفى اصفهانى(۲) و علامه شيخ محمد باقر اصطهباناتى شهيد(۳) و امام الحرمين همدانى(۴) از او مجاز بوده اند.

ص: ۴۱

تصویر

شرح حال علامه هروى از نتيجة المقال شاگردش شيخ محمد حسن بارفروشى، چاپ سنگى

ص: 42

تصویر

آغاز كهف الورى استرآبادى

ص: 44

تصویر

انجام كهف الورى استرآبادى

ص: 45

تصویر

اجازه علامه شيخ محمد تقى به استرآبادى

ص: 46

تصویر

اجازه شيخ حسن كاشف الغطاء به استرآبادى

ص: 47

تصویر

اجازه صاحب جواهر به استرآبادى

ص: 48

بر جماعتى از اعلام. پس كوچ كرد به مشهد مقدّس غرى، و تلمّذ نمود مدّت كمى نزد شيخ اجل مرتضى انصارى،(۱) و رجوع نمود به قم، و تصنيف كرد در قم كتاب «مقاليد الأحكام» را در شش جلد، و آن كتاب بزرگ پر فايده و پرفرعى است.(۲)

و كتاب «الدرّة الباهرة في أحكام العترة الطاهرة» و او دو مجلّد است،

و كتاب «ينابيع» در توحيد و نبوّت و اثبات كفر بعض اهل الحاد و بدعت.

و از براى اوست قريب بيست رساله، با اين كه مشغول بود به ترويج دين و قمع ظالمين. و او را رحمة الله تعالى عليه حالات و محاسباتى بود با نفس خود در ايام حياتش، و مردى ورع و زاهد و كثير التهجّد والبكاء بود. بسيار از اوقات مناجات ابى حمزه ثمالى را در قنوت نماز وترش قرائت مى نمود، و او را كرامات باهراتى است.

در موقع وفات ۶۳ سال داشت.(۳) در روز شنبه سيم شهر صفر سنه ۱۳۰۳ رحلت و در دارالايمان قم در بقعه زكريا بن آدم، نزد قبر پدر و جدّش مدفون گرديد».(۴)

ص: ۵۰

تصویر

تقريظ ملا محمد كزازى بر مقاليد الأحكام رضوى، نقل از مجمع الاجازات الفت

ص: 51

تصویر

تقريظ ملا محمد كزازى بر مقاليد الأحكام رضوى، نقل از مجمع الاجازات الفت

ص: 52

پدر حاج سيد جواد، به نام ميرزا على رضا از تلامذه مرحوم ميرزا صاحب «قوانين» و محلّ اعتماد و ارجاع فتاوى و محاكمات از طرف مرحوم ميرزا بوده، وفاتش در سنه ۱۲۴۸ ق، و مدفنش قبرستان شيخان است. مرحوم حاج آقا سيد جواد مزبور داراى نفوذ و مرجعيت در قم بوده، تعصّب او در حفظ حدود شرعيه، نقل مجالس پيرمردهاى قم است كه عهدش را ادراك كرده اند. بدو تحصيلش در قم، و بعد در اصفهان نزد مرحوم حجة الاسلام حاج سيد محمد باقر و ديگران، و سپس در نجف خدمت مرحوم شيخ انصارى و غير آن [بوده]. بعد مراجعت به قم نموده، به ترويج و تدريس مشغول شده، تا اين كه در سنه ۱۳۰۳ از دار دنيا رفت.(۱)

به نوشته مرحوم سيد محمد فاطمى قمى:(۲) ميرزا على رضا فرزند مير كمال الدين و برادر ميرزا ابو الفضل امام جمعه، معاصر فتحعلى شاه بوده و مسجد جامع قم به امر فتحعلى شاه براى او تعمير شده است. وى داماد ميرزاى قمى صاحب قوانين بوده، ولى از او فقط يك دختر باقى مانده، و فرزندش سيد جواد از همسرى ديگر است.(۳)

مدفن سيد جواد و پدرش ميرزا على رضا و جدّ او سيد اسماعيل، و جدّ مادرى اش ملا محمد طاهر قمى در قبرستان شيخان واقع است، و سنگ نوشته مزار آنان كه اكنون از بين رفته چنين بوده است:(۴) «هذا مرقد السيد العالم الفاضل الكامل اللوذعي الألمعي، أعني علامة عصره و أوانه، حائز قصبات السبق من علماء زمانه، معين المظلومين بيده و لسانه، السيد الجليل النبيل السيد اسماعيل، غمره الله برحمته و حشره مع أئمته. توفّي في شهر رجب سنة ۱۱۴۰.

ص: ۵۳

سيد اسماعيل آن بحر علوم *** همچو نور از چشم مشتاقان برفت

داشت چون شوق لقاى حور عين *** يك قدم تا روضه رضوان برفت

سال تاريخش چو كردم جستجو *** عقل گفتا رونق ايمان برفت

هو الحيّ الذي لا يموت. لقد مات إمام الأنام و مقتدي الخواصّ و العوامّ ، مكفّل معاش الفقراء و الأيتام، مفخر السادات العظام، قدوة العلماء، علي رضا بن محمد الحسيني الطاهري القمي في احدي و عشرين من شوال المكرّم ۱۲۱۸ ق.

طاهر آن رونق شريعت و دين *** چو از اين خاكدان به آئين رفت

شرع چون شد ز فوت او كاسد *** عقل گفتا كه رونق دين رفت

الناس موتي و أهل العلم أحياء. لقد ثلم في الإسلام ثلمة لا يسدّها شيء ليدخل في هذا المحلّ و ودّع عالم الفناء إلي دارالبقاء ارتحل سيد فقهاء الإسلام، أعلم العلماء الأعلام، الجواد الذي لا يؤمل له لحاق، و البدر الذي اعتراه المحاق، حليف العلم و أليف الفقه، السيد الأمير العماد الحاج سيد جواد الحسيني الطاهري، حشر في زمرة أجداده الأمجاد، في يوم الاثنين ثالث عشر صفر سنة ۱۳۰۳ ق.

يا ثلمة بين أهل الحقّ هدّ بها *** ركن و من أجلها قلب الهدي انصدعا

مضي الهدي و التقي لماّ مضي و ندا *** باب الجهالة في الآفاق متّسعاً

محدّث قمى در «فوائد الرضوية» در شرح حال ملا محمد طاهر قمى مى نويسد:

«قبرش در قبرستان قم واقع است در پشت قبر جناب زكريا بن آدم قمى، المأمون على الدين والدنيا، رضوان الله عليه. و مابين قبر اين دو بزرگوار است قبر سيد سند و ركن معتمد، فحل الفقهاء العظام و مروّج الشريعة والأحكام، السراج الوهّاج، ذو الطبع الوقّاد، سيدنا الأجلّ آقاى حاجى سيد جواد قمى، صاحب تصانيف رائقه و فضائل و مناقب فائقه. در زمانى كه اين احقر كوچك بودم آن بزرگوار از دنيا رحلت فرمود، و

ص: ۵۴

جلالت شأن و عظمت قدر آن بزرگوار بسيار است».(1)

مرحوم حاج ميرزا زين العابدين(2) خلف بزرگ سيد جواد از جمله تلامذه مرحوم آخوند خراسانى بوده، آن مرحوم او را به عنوان طراز اوّل از علما به طهران فرستاده بود، وليكن تقريباً يك سال بعد از انتقال به طهران انتقال به دار بقاء كرده بود، چنان كه فرزند ديگرش مرحوم حاج ميرزا عبدالحسين نيز كه از نجف بعد از نيل به درجه اجتهاد به قم مراجعت نمود، بعد از چهارده روز بار سفر آخرت بست.(3)

في «شرح اللمعة» وله خمسة عشر سنة، وورد اصفهان وله سبعة عشر سنة وتسعة أشهر، كما رأيت بخطه الشريف ما عينه: وورد أقل السادات بدارالسلطنة اصفهان ۱۷ شهر صفر الخير سنة ۱۲۴۸. وحكي مولانا الميرزا محمد الطهراني عنه أنه حضر أوائل وروده باصفهان أشهر قلائل علي العلامة الشيخ محمد تقي صاحب الحاشية علي «المعالم» في بحث مخصوص له وللسيد المير محمد حسين الخاتون آبادي إمام الجمعة في مبحث الوضع. وتوفّي الشيخ في تلك السنة وهي سنة ۱۲۴۸، فحضر علي العلامة المير سيد حسن المدرّس حتي حصلت له الإجازة منه قبل بلوغ العشرين، وكذا علي العلامة الفقيه الورع الحاج محمد ابراهيم الكلباسي. وكان باصفهان من المدرّسين، إلي أن تشرّف بالعتبات حدود سنة ۱۲۵۹... كان رحمه الله تلميذ صاحب «الجواهر»، وبعد وفاته كان من أركان بحث العلامة الأنصاري. وقد حكي لي بعض الموثقين أنه سمع العلامة الأنصاري وهو يقول: إنّ درسي لثلاثة أشخاص: الميرزا محمد حسن والميرزا حبيب الله والآقا حسن الطهراني. وقد عينه عامة أصحاب العلامة الأنصاري لاستحقاق المرجعية بعده، إلا علماء الترك، فإنهم رجعوا إلي الحاج سيد حسين الكوهكمري».(۱)

«وحدّثني سيدنا الأستاد العلامة الميرزا حجة الإسلام الشيرازي أنه كان يحضر درس الشيخ في الدرس العمومي. قال: ومن كثرة الاجتماع لم أتمكن من التكلم مع الشيخ في مشتبهاتي، فاجتمعت بثلاثة من إخواني أهل الفهم وقلت لهم: الحال هذه، أفلا يوافقوني علي أن نروح إلي الشيخ ونلتمس منه أن يعين لنا وقتاً لتقرير بحثه العام حتي نتمكن من التكلم معه! فوافقوني وذهبنا إلي حضرة الشيخ وألتمسنا منه ذلك وذكرنا وجه ذلك، فأجابنا وصرنا نحضر الدرسين، وانتفعت حينئذ كثيراً، غير أن القضاء الإلهي لم يساعد علي امتداد ذلك، فتوفي الشيخ قدّس الله روحه بعد مدّة قليلة».(۲)

ص: ۵۶

«وله الرواية عن العلامة الحاج ميرزا زين العابدين الخوانساري قدّس سرّه».(1)

اين عالم ربّانى در ماه شعبان سنة 1312 در سامره وفات نمود.

جنازه شريفش را به نجف اشرف حمل نمودند و در جوار حضرت أمير المؤمنين عليه السلام به خاك سپردند و شعراى بسيار مرثيه براى آن جناب گفتند.

ميرزا حسن خان جابرى مى نويسد: «در رحلت مرحوم ميرزاى شيرازى قدّس روحه چون به ماهى قبل، خواب ديدم آفتاب ميان روز گرفتار كسوف شد، گفتم:(2)

در وفات آيت عظماى حق *** چاك زد بر تن فلك ديباى صبر

هم در اين عالم قيامت كرد فاش *** محشرى بر مسلم و ترسا و گبر

خواست تاريخى نگارد «جابرى» *** دركسوف مهر چهر او به قبر

زان ميان يك تن برون گرديد و گفت: *** «آفتاب دين ما شد زير ابر»

چندى در خدمت ايشان تلمذ نموده، پس به اصفهان رفته و مدّتى در محضر مرحوم شيخ محمد تقى رحمه الله استكمال نموده، تا به درجه رفيعه اجتهاد رسيد.

و پس از آن به كربلاى معلّى مشرّف شده، دو سال در محضر درس مرحوم آقا سيد محمد [مجاهد] نجل زكى سيد صاحب «رياض» حاضر گشته، و استفاده احكام و قواعد فقهيه نموده و مراجعت به ارض اقدس كرده. بعد از برادر مكرّم، مرجعيت عامّه و رياست تامّه به هم رسانيده. در امورات شرعيه و ترويج احكام ملّيه اهتمام تمام داشت، و با ارباب دول قدم در راه مراوده و معاشرت نمى گذاشت. و جمعى از علماى ربّانى از حضور درس و استفاده از آن فقيه صمدانى به مرتبه رفيعه علم و عمل ارتقا نمودند، مثل: مولانا شمس الفضلاء والادباء، بدرالمجتهدين والمحققين حاجى ميرزا نصر الله،(۱) أدام الله توفيقاته، و مثل مرحوم علام فهام ومقتدى الأنام وكفيل الأرامل والأيتام ملا محمد صادق نيشابورى، و مثل مرحوم جنّت آشيان علام فهام السيد الأجل الأنور والعالم المقدّس المكرّم الأطهر آقا ميرزا باباى سبزوارى،(۲) و غير ايشان، رفع الله تعالى

ص: ۵۸

فى الجنان درجاتهم. و اين عاصى تبه روزگار، مدّت دو سال در مدرس آن جناب به استفاده و تعليم شرفياب مى شدم، و در تشويق و تربيت حقير كوتاهى نمى فرمود، و در ترويج حقير و شيوع كتب مؤلّفه حقير، كمال اهتمام مى فرمودند، و در كتاب «ذخيرة المعاد» آن جناب به خط مبارك خود در تعريف و توصيف آن كمال مرحمت فرمودند، و باعث ترويج آن كتاب و باقى مؤلفات اين حقير گرديدند».(۱)

اولاد او: ۱. حاج ميرزا محمد رضوى. «پس از چند سال از رحلت پدر بزرگوارش عازم زيارت بيت الله شد. بعد از اداى مناسك مراجعت به عتبات عاليات نمود خدمت علماى اعلام رحل اقامت انداخت. قريب بيست سال بپاييد تا رموز استنباط و نكات اجتهاد بيندوخت... معاودت به مشهد مقدس نمود، بالارث والاستحقاق رياست تامّه و قبولى عامّه ِيافت».(۲) ۲. ميرزا محمد ابراهيم رضوى. «جنابش در عداد فحول مشاهير اسلام بلكه از صناديد علماى اعلام به شمار مى رفت. به علوّ درجه اجتهاد و تنقيح احكام و انتقاد، و غور فكرت عميق و لطافت نظر دقيق، با مقام زهد و مكانت تقوى و اعراض تمام از دنيا و مافيها، يگانه عصر و نادره دهر بود. از كثرت وثوث خلق به ديانت و امانتش، تا اسناد و قبالجات معاملات به مهر و سجلّ جنابش مزيّن نمى گشت آن معامله نمى گذشت. در مدّت عمر اصلاً پشيزى و چيزى به هيچ عنوان از كسى قبول نكرد. به ضيافات دعوتى نمى رفت. حرف سرّى در مجلس او گفته نمى شد. التزام تام در رعايت حقوق مسلمين از تواضع و تكريم و حفظ الغيب و معاشرت علماء عظام خصوصاً زوّار و غربا داشت. از زيادتى غور و دقّت در احكام شرعيه،

ص: ۵۹

حكمى كه از جنابش صادر مى شد ناسخ آن محال عادى بود. بالجمله روزگارش به همين منوال مى گذشت تا مبتلا به مرض سل گرديد، در روز يكشنبه پنجم رجب المرجب سنه 1334 در باغ خارج شهر به رحمت ايزدى پيوست».(1)

3. ميرزا على رضا رضوى، از شاگردان صاحب «فصول».

تذكّر: ملا محمد مهدى لكهنوى كشميرى در «تكمله نجوم السماء» در شرح حال برادر صاحب عنوان، آقا سيد محمد رضوى (معروف به قصير) مى نويسد: «وى از اعاظم علماء كرام و جهابذ فقهاء عظام، و سرآمد متورّعين وفخر المجتهدين بوده، تلمّذشان از شيخ محمد تقى النجفى كه ايشان تلميذ الشيخ جعفر نجفى بودند. جناب سيد موصوف الذكر، استاد جناب الشيخ مرتضى الأنصارى است، و أيضاً تلامذه كثيره دارد، مثل مولانا السيد محمد على الحسينى الحائرى الشهرستانى. از مصنّفات اوست شرح بر لمعه دمشقيه، و هم رساله كثيره در عمليه دارد، كما سمعت عن المرحوم السيد مرتضى النجفى رحمه الله».(2)

اما با توجّه به شرح حال سيد مذكور كه در بخش معاصران علامه رازى نقل شد معلوم مى گردد كه وى همدرس علامه رازى بوده نه شاگرد وى.

آن جناب

جدّ اعلاى او: مير عبد الرزّاق از سادات مشهور به كرامت و ملجأ ارباب حاجات و مستجاب الدعوة بوده كه در سال ۱۱۳۲ ق يك سال قبل از حمله افاغنه از سبزوار به اصفهان آمده و در اين شهر سكونت نموده است.

مير ابو صالح فرزند مير عبد الرزّاق نيز از اجلّه سادات و علماى زمان خود بوده.

فرزندش: مير محمد اسماعيل، عالم كامل و فقيه جليل، امام جماعت مسجد شاه اصفهان و داراى تأليفاتى چون: رساله در غسل ارتماسى، رساله در تحقيق برج عقرب، رساله در تجويد و اصول دين و كتابى در ادعيه بوده است.

مير محمد باقر بن مير محمد اسماعيل نيز از علماى بزرگ عصر و ملجأ و پناه ضعفا و ارباب حاجت و امام جماعت مسجد شاه و مدرّس مدرسه ميرزا مهدى بوده و مدرسه مزبور به جهت ايشان و به امر او بنا گرديده، و چنانچه از وقف نامه آن استفاده مى شود، در سال ۱۱۹۸ ق وى مجتهدى مسلّم و صاحب كرامت و مستجاب الدعوة و مورد احترام و قبول علماى آن زمان بوده است.(۱)

وى داراى تأليفاتى بوده و علاوه بر تموّل و ثروت دنيوى، هفت فرزند پسر داشته كه همگى از علما و فضلاى زمان خود بوده اند. از جمله: ۱. مير محمد صادق، امام جماعت و واعظ مسجد شاه كه مورد احترام سلاطين زمان بوده و سلسله سادات مير محمدصادقى منسوب به او مى باشند. از آثار او: «جارح العينين» فى مصيبة مولانا ابى عبدالله الحسين عليه السلام كه آن را به نام فتحعلى شاه نگاشته(۲) و «عين الدموع» در دست است.(۳) ۲. مير محمد اسماعيل، از علماى بزرگ اصفهان و مصدر خدمات اجتماعى، صاحب رساله در وحدت وجود، و رساله در نقل موتى به مشاهد مشرّفه.

ص: ۶۱

تصویر

آغاز رساله وحدت وجود واعظ اصفهانى

ص: 62

تصویر

آغاز رساله وحدت وجود واعظ اصفهانى

ص: 63

تصویر

برگى از رساله وحدت وجود واعظ اصفهانى

ص: 64

۳. مير على نقى از اجداد آية الله سيد عبدالحسين طيب، صاحب «أطيب البيان».

۴. مير سيد على، عالم فاضل زاهد عابد، از شاگردان پدر خود و پرورش يافتگان محضر حكيم عارف آقا محمد بيدآبادى. وى پدر علامه مير سيد حسن مدرّس است.

اما علامه مير سيد حسن فقد «ولد باصفهان في ۱۲۱۰ فنشأ بها، وقرأ علي جملة من فضلائها. ثمّ هاجر إلي العراق؛ فحضر في كربلاء علي شريف العلماء في الاصول.

ثمّ أخذ الفقه في النجف عن صاحب «الجواهر» وغيره، وعاد إلي كربلاء؛

فلقي بها الحاج محمد ابراهيم الكلباسي الاصفهاني قبل ذهابه إليها، فأخذ عنه مدة.

ثمّ رجع إلي اصفهان، فأتمّ به الفقه والاصول علي الشيخ محمد تقي صاحب الحاشية علي «المعالم» وأخيه الشيخ محمد حسين صاحب «الفصول» والحكمة علي الفيلسوف الشهير المولي علي النوري. وكان في جميع أدواره مقدّماً علي زملائه وأقرانه؛ نظراً لكثرة استعداده ومزيد جدّه. وما إن توفّي استاذه صاحب «الحاشية» حتي جائت النوبة إليه، وعكف طلاب العلم عليه، وكان لهم عليه تهافت غريب؛ لما امتاز به من جودة البيان وحسن التقرير وغزارة العلم والتحقيق».(۱) «كان عالماً فاضلاً محققاً مدققاً مؤسّساًً في علم الاصول، له فيه التحقيقات الأنيقة والتنبيهات الرشيقة. كان أفضل تلامذة استاذه المحقق الشيخ محمد تقي صاحب «الهداية» وقام مقامه من بعده في التدريس».(۲)

«إليه انتهت رياسة التدريس في الفقه والأصول في اصفهان، وكانت تشدّ إليه الرواحل لاستفادة العلوم الشرعية من أطراف البلدان. وما كانت الهجرة إلي العراق لتحصيل العلوم الدينية متعارفة في طلبة اصفهان وفضلائهم قبل وفاته».(۳)

مير سيد حسن در بدايت حال از افاضل شهر خود معقولاً ومنقولاً تحصيل مراتب علميه نموده، سپس به عتبات عاليات عزيمت كرده، اصول را از شريف العلماء

ص: ۶۵

مازندرانى(۱) و فقه را از صاحب «جواهر» اخذ كرد. بعد از مراجعت به اصفهان نيز در حوزه درس استاد سابق خود حاج محمد ابراهيم كرباسى حاضر و سپس خود به تدريس پرداخته و مرجع استفاده افاضل شد.(۲) و در [اثر] خوش بيانى و استقامت سليقه وحسن ترتيب مطالب و زيادتى تحقيقات و مطالب حسنه، به مدرّس مطلق معروف شده و كمال حسن خلق و تسليم و رضا را دارا بوده و نفس او در ترقّى شاگرد مؤثر بوده كه جمع كثيرى از علماء و فضلاء كاملين و محققين و مروّجين از مجلس درس او بر خاسته، چنانچه جماعتى از آنها رؤساء علماء اسلام و مرجع انام شدند.(۳) وى فقيهى محقّق و اصوليى مدقّق، و مدرّسى بزرگ و كم نظير بود. در اخلاق حميده مظهر اخلاق آباء و اجداد طاهرينش بود، چنانچه در مدّت رياستش، غضب و تغير او را كسى نديد. با آن كه حاجى كلباسى از محققين بزرگ روزگار خود بود، اما چون اين عالم جليل شروع به تدريس كرد حوزه درسى حاجى از هم پاشيد و شاگردان او در مجلس درس اين استاد يگانه حاضر شدند. بسيارى از شاگردانش به مرتبه اجتهاد رسيدند و برخى همچون ميرزاى شيرازى زعامت شيعه را به عهده گرفتند.(۴)

حاج ميرزا حسن خان جابرى مينويسد: «تحصيلش خدمت مرحوم شريف العلماء و مرحوم حاج محمد ابراهيم كلباسى و مرحوم شيخ محمد حسن صاحب «جواهر» و در معقول نزد مرحوم ميرزا حسن و مرحوم ملا على نورى، و تأليفاتش: شرح بر

ص: ۶۶

«نافع» در فقه استدلالى، و «جوامع الكلم» در اصول فقه،(۱) و رسالات عديده در عدالت و اصالت صحّت و مناسك و عبادات».(۲)

علامه مدرّس در اصفهان با آقا سيد محمد حسن مجتهد موسوى (جدّ مرحوم سيد مصلح الدين مهدوى) هم درس و هم مباحثه بوده، و اين رفاقت و دوستى تا هنگام وفات آنان برقرار، و به موجب «الحبّ والبغض يتوارثان» در اولاد و اعقاب آنان نيز دوستى وجود داشته است.(۳)

شاگردش علامه ميرزا ابو المعالى كلباسى درباره او مى نويسد:

أعدي الزمان سخائه فسخا به *** ولقد يكون به الزمان بخيلا

هيهات لا يأتي الزمان بمثله *** إنّ الزمان بمثله لبخيل

ما أتي الله إلا بقلب سليم، وكأنه ما جبل إلا علي الرضا والتسليم، ولعمري يعسر غاية العسر ويندر كمال الندرة اتفاق مثله إلا بعد العصمة، وكأنه لم يشمّ رائحة الهوي.

وهو كان كثير الفكر والتعميق، ومستقيم السليقة، ولقد ندر مثله بين الأصحاب».(۴)

اين عالم فرزانه كه از اعجوبه هاى روزگار و داراى افكار عميق در علم اصول بود عمر چندانى نكرد. «خوش درخشيد ولى دولت مستعجل بود». وفاتش: سوم جمادى الثانى ۱۲۷۳ ق. مدفنش جنب مسجد بزرگى است كه خود بانى آن بوده و پس از وفاتش به دست رحيم خان به اتمام رسيده و به نام مسجد رحيم خان شهرت دارد.

ص: ۶۷

تصویر

اجازة علامه مدرّس به سيد حسين زواره اى

ص: 68

تصویر

اجازة علامه مدرّس به سيد حسين زواره اى

ص: 69

شاگردان علامه مدرّس:

۱. آقا ميرزا ابو المعالى كلباسى.

۲. شيخ ابو القاسم نورائى سدهى صاحب «كشف الأصول» فى أصول الفقه، تاماً فى ستّ مجلّدات و «كشف الفقه»، فى الفقه، كبير، فى ستّ مجلّدات.(۱)

۳. ابوالقاسم مرجانى طالقانى.(۲)

۴. مولى احمد سبزوارى.(۳)

۵. ملا احمد خوئينى قزوينى.(۴)

۶. آخوند ملا محمد باقر فشاركى.(۵)

۷. ميرزا محمد باقر خوانسارى صاحب «روضات الجنات».(۶)

ص: ۷۰

۸. سيد محمد تقى خاتون آبادى.(۱)

۹. ملا محمّد تقى بن ملا محمّد على بن ملا عبد العظيم اردستانى.(۲)

۱۰. آقا ميرزا جعفر مجتهد خوانسارى.(۳)

۱۱. سيد جعفر خليفه سلطانى.(۴)

۱۲. آية الله مجدّد حاج ميرزا محمد حسن شيرازى.

۱۳. ميرزا محمد حسن بن ميرزا آغاسى قمى، صاحب «مصباح الفقاهة».(۵)

۱۴. ميرزا محمد حسن نجفى هزارجريبى.(۶)

ص: ۷۱

۱۵. سيد حسن بن سيد محمد صادق امام جمعه گلپايگان (م: ۱۲۷۴).(۱)

۱۶. ملا محمد حسين بن ملا على اكبر خوانسارى اصفهانى.(۲)

۱۷. سيد محمد حسين مقدّس ميردامادى.(۳)

۱۸. آخوند ملا حيدر اصفهانى.(۴)

۱۹. سيد محمد رضا حسينى مازندرانى اصفهانى.(۵)

۲۰. سيد محمد رضا خاتون آبادى.(۶)

۲۱. سيد زين العابدين رضوى خوانسارى.

۲۲. ملا شكر الله لواسانى.(۷)

ص: ۷۲

۲۳. آخوند ملا محمد صالح كرمانى.(۱)

۲۴. آخوند ملا محمد صادق پيكانى.(۲)

۲۵. سيد محمد صادق خوانسارى (م: ۱۲۸۹).(۳)

۲۶. سيد محمد صادق خوانسارى صاحب «ضياء التفاسير» (م: ۱۲۹۸).(۴)

۲۷. شيخ محمد طاهر دزفولى.(۵)

۲۸. ميرزا عبد الغفار تويسركانى.

۲۹. سيد عبد الله مازندرانى شاهاندشتى.

۳۰. ملا على اصغر خوسفى بيرجندى.(۶)

۳۱. ملا على اصغر بن ملا محمد حسن بيرجندى.(۷)

۳۲. محمد على حكيم ايمانى خوانسارى.(۸)

۳۳. مير سيد على مجتهد چهارسوقى.

۳۴. آقا سيد على مقدّس ساوجى.

ص: ۷۳

35. آخوند ملا محمد على امامى گلپايگانى.(1)

36. سيد محمد بن زين العابدين خوانسارى.(2)

37. سيد محمد بن محمد صادق خوانسارى.(3)

38. حاج سيد مهدى نحوى.(4)

39. علامه آقا ميرزا محمد هاشم چهارسوقى.

40. شيخ محمد هادى بن محمد امين تهرانى.(5)

41. ميرزا يحيى مستوفى بيدآبادى.

سعيد بن محمد صادق(۱) بن ابو القاسم(۲) بن محمد باقر موسوى اصفهانى خواجوئى.

عالم فاضل و فقيه محقّق، جامع معقول و منقول.

در حدود سال ۱۲۰۷ متولّد شده و در اصفهان نزد حاج محمد ابراهيم كلباسى، حاج سيد محمد باقر شفتى، علامه رازى، علامه سيّد صدرالدين عاملى،(۳) حاج ملا على نورى، آخوند ملا محمد على نورى، ملا اسماعيل واحدالعين و ميرزا ابوطالب اصفهانى صاحب حاشيه سيوطى تحصيل كرده و به درجات عالى علم و اجتهاد رسيد.

استادش حاجى كلباسى علاقه زيادى به او داشته و در زمانى كه فتحعلى شاه به اصفهان آمده و در مجلس درس حاجى به عنوان بازديد وارد شده بود، از او پرسيده بود كه كداميك از شاگردان شما افضل مى باشند؟ حاجى فرموده بود: افتخار من به حسنينم مى باشد. يعنى سيد محمد حسن مذكور و علامه مير سيد حسن مدرّس.

زمان حكومت معتمدالدوله منوچهرخان گرجى بر اصفهان بوده نه تنها با او رابطه

ص: ۷۵

حسنه نداشته كه همواره در مقام اذيت و آزار او بوده، و

در سال ۱۲۴۹ ق كه وى از طرف علماى اصفهان براى عرض تعزيت به فتحعلى شاه در وفات نايب السلطنه به طهران رفته بوده، خانه اش مورد دستبرد و غارت عمّال منوچهرخان واقع شده، وى به دادخواهى به طهران رفته و مدتى در آنجا ساكن شد. سپس به سمت عتبات رهسپار و در كرمانشاه يك ماه نزد آقا محمد جعفر فرزند آقا محمد على بهبهانى مانده و در عتبات عاليات مدت دو سال به تحصيل مشغول شده، تا اين كه فى الجمله املاكى در عوض اموال مسروقه به وى داده شده، و او ناچار به اصفهان بازگشته و تا آخر عمر به تأليف و تحقيق پرداخته و در مسجد ذكرالله اقامه جماعت مى نموده. آقا سيد محمد حسن در بين علماى اصفهان ارادت غريبى به حاجى كلباسى داشته و پس از وفات او مجلس درسى در مدرسه شاه زاده ها تأسيس نموده و به تدريس پرداخته ولى تقدير با تدبير موافق نيفتاده و در سال ۱۲۶۳ ق وفات كرده و قلب طالبين علم را جريحه دار نمود.

علامه مير سيد حسن مدرّس متصدّى غسل و كفن وى شده، و آقا محمد مهدى كلباسى بر او نماز گزارد و در تخت فولاد نزد پدر بزرگوار خود مدفون شد.(۱)

وى تأليفات بسيارى از خود به يادگار نهاد از جمله: «مهجة الفؤاد» در شرح «ارشاد» علامه حلى در ۱۴ جلد كه در سال هاى ۱۲۴۳ و ۱۲۴۴ تأليف شده،(۲) و «الجامع الفقهى» در ۶ جلد كه در سال هاى ۱۲۴۸ تا ۱۲۵۴ ق تأليف شده است.(۳)

ص: ۷۶

وى از چند تن از علماى بزرگ اجازه اجتهاد دريافت كرده است، از جمله:

1. آقا سيّد رضا فرزند علامه سيّد محمد مهدى بحر العلوم 2. علامه سيّد صدر الدين موسوى عاملى 3. آخوند ملا محمد مهدى قمبوانى 4. ميرزا محمّد مهدى نايب الصدر 5. ميرزا زين العابدين خوانسارى، پدر صاحب روضات 6. محمد رضى.

تصویر

پايان جلد چهاردهم مهجة الفؤاد سيد محمد حسن موسوى

ص: 77

تصویر

پايان حاشيه ميرزا ابوطالب به خط سيد محمد حسن موسوى و يادداشت تاريخ وفات مؤلف

ص: 78

تصویر

رساله آقا محمد على كرمانشاهى به خط موسوى اصفهانى در سفر عتبات

ص: 79

المرجع العام، ونائب الإمام في الفقه والأحكام، وأحد الأعلام العظام وناصر الملة والدين والمذهب والإسلام، ومبطل الطريقة المحدثة في عصره في أواخر الأيام. وله غير كتاب «الفصول» الذي أكبّ عليه الفحول، وهو في كتب الأصول كالربيع في الفصول، كتابه في الفقه، ورسالته العملية في الطهارة والصلاة والصوم بالفارسية، وقد أودعها نكات فقهية وأسراراً علمية؛ فرغ منها سنة 1253 وتوفّي بعدها بسنتين، وهي سنة 1255 ودفن في حجرة باب الصحن الصغير الحسيني علي يمين الداخل مع السيد المهدي العلامة الطباطبائي الحائري ابن صاحب الرياض رحمة الله عليهما».(1)

«العالم الربّاني والحبر الصمداني، والبحر الملتطم في العالم الإنساني بجواهر الحكم والمعالي، ولآلي الغرر من الأسرار والمعاني، وهو الفقيه المسلّم، والأستاذ الأعلم... كان من العلماء الفحول، و نبلاء الفقه والاصول، فاضلاً محققاً بارعاً متتبعاً، انتهت اليه نوبة التدريس والافتاء والإفادة باصفهان، بعد ما فرغ فيها من التحصيل عند علمائها الأعيان. وقد كان معظم قرائته فيها علي شيخ مشايخنا المتقدّم المتين، عمدة المعتمدين وقدوة المجتهدين، أستادنا الأقدم وعمادنا الأجلّ الأفخم، الشيخ محمد تقي».(۱)

علامه ملا عبد الكريم گزى مى نويسد: «اين بزرگوار نيز در اصفهان رياست تدريس و فتوا داشتند، بسيارى از علما و فضلا از مجلس درس ايشان برخاستند، و زيادتى منفعت درس ايشان و ممتاز بودن مجلس درس ايشان در شهر مشهور بوده و بسيارى از عوام و خواص نيز تقليد ايشان مى كردند. امام جماعت مسجد ايلچى محله احمدآباد بودند و به جهت احتياط در نماز جمعه، جمعه ها را به درچه مى رفتند، نماز جمعه مى كردند؛ چون آنجا مزرعه اى داشتند. و عمده تحصيل او نزد مرحوم شيخ محمد تقى أعلى الله مقامه بوده، چنانچه از ملاحظه كتاب «فصل الخطاب» او معلوم مى شود. و در تقوا و قدس هم معروف و كامل بود».(۲)

در «مآثر والآثار» مى نويسد: «مجتهدى مسلّم و رئيسى اعظم، و از محققين فقهاء و اساتيد عظماء علماء محسوب مى گرديد. شهرت علم و صيت رياستش تا به همه جا رسيده بود و ممالك عرب و عجم جمله را فرو گرفته؛ در اواخر عمر به سوانح چند ابتلا به هم رسانيد و به صبر متمسّك شد».(۳)

تأليفات آخوند تويسركانى عبارتند از:

۱. «كشف الإسرار»، در شرح «شرايع الإسلام». در يازده جلد.

ص: ۸۲

۲. «المقاصد العلية»، حاشيه بر «قوانين الأصول».

۳. «فصل الخطاب»، در اصول فقه، شامل دو جلد در مباحث الفاظ و ادلّه شرعيه.

۴. رساله عمليه فارسى مشتمل بر پنج باب در عبادات از طهارت تا صوم.

۵. حاشيه بر «جامع عباسى».

۶. «شهاب ثاقب»، يا «قارعة القوارع، في إبطال أدلة الركن الرابع».

در ردّ بر حاج محمد كريم خان كرمانى شيخى، به فارسى.

۷. ردّ بر رديه حاج محمد كريم خان كرمانى.(۱)

۸. «نجاة المؤمنين» در اصول دين و اخلاق كه به نوشته آخوند گزى: بسيار كتاب مختصر مفيد پر فائده خوبى است.(۲)

آخوند در سنه ۱۲۸۶ ق در ايام گرانى اصفهان كه سال بعد سخت تر شد وفات كرد. بدن مطهّرش در تخت فولاد اصفهان، در داخل بقعه علامه آقا حسين خوانسارى، پايين پاى آخوند ملا محمد باقر فشاركى مدفون گرديد و از براى آن مرحوم لحد آماده ساخته پيدا شد. «وتوفي قدّس سرّه في اليوم الثامن والعشرين من صفر، سنة ختمة كتابنا هذا... وحمل نعشه الشريف علي الأكتاف والأجياد إلي مقبرة تخت فولاد، فدفن هناك في جهة القبلة من مرقدي المحققين الخوانساريين، من غير معونة إعمال المعاول، في مقابلة ذينك القبرين، لما وجد هنالك من الحفيرة المعدّة لدفن من شاء التمسّك بذلك الذيل؛ والإنصاف أنّ هذا المتّفق له من جميل الكرامة وعظيم النبل».(۳)

ص: ۸۳

تصویر

پايان نسخه خطى كشف الاسرار تويسركانى به خط مؤلف

ص: 84

تصویر

آغاز نسخه خطى نجاة المؤمنين آخوند تويسركانى

ص: 85

تصویر

پايان نسخه خطى نجاة المؤمنين آخوند تويسركانى

ص: 86

تصویر

آغاز رساله عمليه آخوند تويسركانى، نسخه خطى كتابخانه مدرسه صدر اصفهان

ص: 87

تصویر

آغاز رساله عمليه آخوند تويسركانى، نسخه خطى كتابخانه مدرسه صدر اصفهان

ص: 88

تصویر

پايان رساله عمليه آخوند تويسركانى، نسخه خطى

ص: 89

تصویر

رساله عمليه نخبه حاجى كلباسى با حواشى آخوند تويسركانى، چاپ سنگى

ص: 90

تصویر

رساله عمليه نخبه حاجى كلباسى با حواشى آخوند تويسركانى، نسخه خطى

ص: 91

تصویر

آغاز شهاب ثاقب آخوند تويسركانى، نسخه خطى

ص: 92

تصویر

برگى از شهاب ثاقب آخوند تويسركانى، نسخه خطى

ص: 93

تصویر

برگى از شهاب ثاقب آخوند تويسركانى، نسخه خطى

ص: 94

تصویر

برگى از شهاب ثاقب آخوند تويسركانى، نسخه خطى

ص: 95

تصویر

پايان شهاب ثاقب آخوند تويسركانى، نسخه خطى

ص: 96

تصویر

پايان شهاب ثاقب آخوند تويسركانى، نسخه خطى

ص: 97

آخوند تويسركانى در عهد خود رياست تدريس فقه و اصول و مرجعيت تقليد و فتوا داشت و حوزه درسش نزد خواص فضلا و طلاب، به سبب كثرت تحقيق و تعمّق و تتبّع، بر ساير حوزه هاى مشابه ترجيح داده مى شد.(۱) در اينجا به ذكر اسامى برخى از شاگردان ايشان كه از تتبّع كتب مختلف به دست آمده مى پردازيم:

۱. سيد محمد ابراهيم حسينى بهشتى اصفهانى (م: ۱۳۱۰).(۲)

۲. سيد اسماعيل زنجانى.(۳)

۳. ميرزا محمد باقر حكيم باشى.

۴. سيد محمد باقر بن على نقى زنجانى.

۵. حاج ميرزا بديع درب امامى.

۶. شيخ محمد تقى همدانى شهيد ۱۳۱۴.(۴)

۷. ميرزا محمّد تقى بن محمّد باقر شريف مهريجردى يزدى.(۵)

ص: ۹۸

تصویر

اجازات شريف يزدى

ص: 99

تصویر

اجازات شريف يزدى

ص: 100

تصویر

اجازات شريف يزدى

ص: 101

تصویر

اجازات شريف يزدى

ص: 102

۸. سيد جعفر خليفه سلطانى.

۹. حكيم جهانگير خان قشقايى.

۱۰. ميرزا حبيب الله بن فتحعلى كرمانى.(۱)

۱۱. شيخ محمد حسن بن محمد رحيم لنجانى.(۲)

۱۲. ملا حسن ريزى.(۳)

۱۳. آخوند ملا حسين كرمانى اصفهانى.

۱۴. ملا محمد حسين عارفچه.(۴)

۱۵. ميرزا محمد حسين همدانى اصفهانى.

۱۶. ميرزا محمد رحيم شيخ الاسلام.

۱۷. شيخ محمد رضا اردكانى.(۵)

۱۸. ميرزا محمد رضا بن على نقى واعظ همدانى.

واعظ همدانى در اجازه به سيد نثار حسين هندى به تلمذ نزد آخوند تويسركانى و روايت از وى تصريح نموده است.

۱۹. سيد زين العابدين رضوى خوانسارى.

۲۰. سيد شهاب الدين نحوى.

۲۱. آخوند ملا محمد صالح كرمانى.

ص: ۱۰۳

تصویر

اجازه واعظ همدانى به سيد نثار حسين هندى

ص: 104

۲۲. شيخ عبدالحسين تهرانى شيخ العراقين.(۱)

۲۳. ميرزا عبد الغفّار تويسركانى (م: ۱۳۱۹).(۲)

ص: ۱۰۵

۲۴. سيد محمد على خوانسارى صاحب «الصراط المستقيم» فى الأصول.(۱)

۲۵. سيد على ساوجى مقدّس.(۲)

۲۶. ميرزا محمد على شريف پاى قلعه اى.(۳)

۲۷. سيّد على خاتون آبادى.(۴)

۲۸. آقا ميرزا محمد على امام جمعه (م: ۱۳۰۰).(۵)

۲۹. شيخ على محمد دهاقانى.

۳۰. آخوند ملا محمد كاشانى.

۳۱. سيد محمد بن محمد صادق خوانسارى.

۳۲. سيد موسى كلانترى همدانى.(۶)

ص: ۱۰۶

۳۳. شيخ محمد بن عبد الكريم اردكانى.(۱)

۳۴. ميرزا محمد بن عبد الوهاب همدانى كاظمى (امام الحرمين).(۲)

۳۵. محمد بن ابى طالب مؤلف «مائدة الأسحار» در شرح دعاى سحر ماه رمضان.

۳۶. سيد محمود بن ابو القاسم جعفر بن سيد محمد مهدى خوانسارى.

۳۷. ميرزا محمد مسيح چهارسوقى.

۳۸. ميرزا محمد مهدى چهارسوقى.

۳۹. شيخ محمد نبى تويسركانى.(۳)

ص: ۱۰۷

تصویر

اجازه آخوند تويسركانى به سيد موسى كلانترى

ص: 108

۴۰. ميرزا نصرالله قمشه اى.(۱)

۴۱. علامه آقا ميرزا محمّد هاشم چهارسوقى.

۴۲. ميرزا هداية الله ابهرى زنجانى.(۲)

۴۳. سيد يعقوب بن سعيد موسوى وشتانى.(۳)

۴۴. حاج سيد يوسف خوانسارى.(۴)

ص: ۱۰۹

تصویر

اجازات سيد يعقوب وشتانى

ص: 110

تصویر

اجازات سيد يعقوب وشتانى

ص: 111

تصویر

اجازات سيد يعقوب وشتانى

ص: 112

العلماء شيخ جليل نبيل شيخ حسين بحرانى كه در خراسان امام جمعه و جماعت و مدرّس روايت و درايت بود، در آن مشهد طهر توطّن اختيار كرد، و بعد به قبح عمل و سوء سيرت نادر ميرزا شربت شهادت نوشيد.

اين علامه زمان در خدمت والد ماجد تحصيل مراتب الهى و رياضى و طبيعى و معالم و شرايع به وجهى اوفى و اوفر كرده، و بعد از شهادت پدر خجسته سير، در صحبت فرقدين جهان فضل، و نيّرين سماء دانش، ميرزا هداية الله و ميرزا عبدالجواد، كه داراى فنون دانش و دادند، به طواف كعبه مشرّف گشته، با سعى مشكور و عمل مقبول مراجعت كرده، و به نشر علوم مشغول شدند. خدمتش را با فقير كمال توجه خاطر است، و منتهاى التفات باطن و ظاهر. گاهى به اقتضاى طبع سليم و فطرت مستقيم غزلى فرمايد، و اين چند بيت بر سبيل تيمّن انتخاب و ثبت گرديد.

بر سرم از لطف آمد يار و همراهش رقيب *** با اجل آمد به بالينم پس از عمرى، طبيب

باغ خرّم، باغبان بى رحم و ما بى آشيان *** عمر گل كوتاه و فرصت كم، فلك بى اعتبار

چشم بيمار تو شد باعث بيمارى دل *** باز دارم من از آن چشم پرستارى دل

طريق يك جهتى بين كه در طريق محبّت *** به جاى جامه بلبل، دريد پيرهن گل(۱)

تاريخ فوت حاج ميرزا داود در ۱۲۴۰ از كتيبه قبر وى معلوم است. اين كتيبه متّصل به كتيبه قبر حاج ميرزا عبد الجواد (برادر او) است.(۲)

ص: ۱۱۴

قطب گردون فضيلت گوهر عمّان عقل *** قدوه اصحاب دانش قبله اهل يقين

فخر دوران ميرزا داود كز آغاز بود *** پارسا و پاك طينت پاك بين و پاك دين

چون در اين محنت سرا از صحبت ابناى دهر *** گشت دلگير و به مهد خالك شد عزلت گزين

سال تاريخ وفاتش خواستم از عقل گفت: *** قدوه اهل زمين شد سوى فردوس برين(۱)

ص: ۱۱۵

تصویر

خط ميرزا داود رضوى خراسانى

ص: 116

تصویر

آغاز شرح رضوى سيد محمد رضا شيرازى، چاپ سنگى

ص: 118

تصویر

آغاز شرح رضوى سيد محمد رضا شيرازى، چاپ سنگى

ص: 119

تصویر

آغاز شرح رضوى سيد محمد رضا شيرازى، چاپ سنگى

ص: 120

شيخ مرتضى انصارى، سيد على نقى طباطبائى حائرى و شيخ محمد حسين قزوينى حائرى نيز بر «شرح رضوى» تقريظ نوشته اند.

تصویر

آغاز رساله شرايع عقائد الدين سيد محمد رضا شيرازى، چاپ سنگى

ص: 121

تصویر

آغاز رساله شرايع عقائد الدين سيد محمد رضا شيرازى، چاپ سنگى

ص: 122

تصویر

پايان رساله شرايع عقائد الدين سيد محمد رضا شيرازى، چاپ سنگى

ص: 123

بأنه شيخ كبير لا يساعده الحالة علي القيل والقال، وأنه يحبّ في آخر العمر الاعتزال.

وقد كان لعمري كما قال؛ فإنه كان فقيراً قليل المال، مجتنباً عن معاشرة أرباب القيل والقال، وكان لا يخرج من بيته إلا في نادر من الأحوال. وقد أوصاني قدّس سرّه بإقلال المعارف، وترك التصدّي للمرافعات والابتلاء بمخالطة أبناء الزمان ولا سيما الحكام والأعيان. وله مصنفات كثيرة في الفقه والأصول، وفي المعارف والمعقول، ومن جملتها كتاب «الأنوار القدسية» قد تلقّاه الفحول بالقبول».(۱)

وصفه الملا محمد رضا النخعي الگوگدي هكذا:

«أعلم علماء العالم، و أفقه فقهاء أشرف الأمم، شمس سماء عالم العلم و العمل، بدر أفلاك وراثة خاتم الأنبياء و العقل الأوّل، أجلّ العارفين و أعدلهم، أفضل الفضلاء و أتقاهم (أتقنهم)، أكثرهم زهادة، أجهدهم عبادة، المنتقي من بينهم، المعتني من عينهم، و المجتبي من زينهم، أوسعهم صدراً، أعظمهم قدراً، بحار أنوار تجليات الأحدية، كنوز أسرار معارف الصمدية، غريق لجج الرياضات المكمّلة، حريق مجامر البلايا الموهلة، سالك مسالك قفار الوصال، سائر طرق عوالم الاتصال، سراج مصابيح العلوم، مشكاة قناديل محاسن الرسوم، مركز دائرة الفضل و العلم، نقطة كرة الوقار و الحلم، زين مجالس الدروس، عين مكمّلات النفوس، العارف بالكلمات التامّة، صاحب الرئاسات العامّة، مظهر دين المصطفي صلي الله عليه و آله بالحق، مروّج مذهب المرتضي عليه السلام بالصدق، معني الإنسان الكامل، شبيه الملك العامل، أعني المولي الأعظم، و المقتدي المفخّم، سميّ سيّد الساجدين، مولانا زين العابدين».(۲)

قال السيد علي أصغر البروجردي في «طرائف المقال»:

«الآخوند ملا زين العابدين الجرفادقاني، عالم جليل، كان كفيلاً للأمور الحسبية،

ص: ۱۲۵

مرجعاً للفتاوي، رأيته، فوجدته مصداقاً لعلماء الأمة، مات رحمه الله عن قريب».(۱)

وقال العلامة الطهراني: «كان شيخنا الميرزا حسين الطهراني يعظّمه كثيراً حتي أنه انتقل إلي جرفادقان للتشرّف بخدمته وتحصيل إجازة الرواية منه، كما صرّح به نفسه في مجلس استجازتي منه بمحضر بعض خواصّه».(۲)

فرزندش آقا ميرزا مهدى آقازاده مى نويسد: «او وحيد دهر و اوان، و فريد عصر و زمان خود بود. در علومش يدى طولى، و لسانى گويا، و رجلى پويا بود. در زهد و تقوى قرين اويس قرن، و در علم و عمل علامه زمان و زمن، خداوند دانش و سخن، طليق اللسان، فصيح البيان. قوّه ملكه اش در استنباط فقه و اصول به حدّى [بود] كه حاجت به رجوعش نبود، چنان كه وقتى خود ادعا فرمود. در حكمت و عرفان و كلام و احاديث بينا و بصير، و در بسيارى از علوم ديگر دانا و خبير بود. و در عقلى و نقلى محققى نحرير، و در علوّ فهم و فطرت مدقّقى بى نظير. بالجمله، جامع معقول و منقول، حاوى فروع و اصول، محيط دايره درس و فتوى، مركز دايره شرع و تقوا... كلماتش مشتمله بر رموز و دقايق، و محتويه بر كنوز حقايق، صاحب اخلاق حميده و صفات پسنديده. ذلك فضل الله يؤتيه من يشاء».(۳)

«صنّف جملة من الكتب، خرج منها إلي البياض: شرحه علي «الدرّة الغروية» للسيد بحر العلوم، تبلغ مائة وعشرين ألف بيت تقريباً، وكتب صلاة المسافر و صلاة الجماعة وضمّهما إلي شرحه إلي «الدرّة» حيث لم يكونا منظومين في أصل «الدرّة»، رسالة فارسية سمّاها «روح الإيمان» تبلغ عشرين ألف بيت.(۴) رسالة في شرح الأسماء القدسية

ص: ۱۲۶

سمّاها «الأنوار القدسية» تبلغ خمسة عشر ألف بيت،(۱) كتاب في النكاح مبسوط، كتاب المتاجر وغير ذلك».(۲)

برخى ديگر از آثار اين فقيه علامه عبارتند از:

۱. رسالة فى تحقيق حال الصراط. ۲. رسالة فى شرح حديث إسلام أعرابى بعد شهادة الضبّ . ۳. رسالة فى علم الإمام المعصوم عليه السلام وسعته. ۴. رسالة فى شرح حديث المعرفة. ۵. رسالة فى فضل محبة أمير المؤمنين على عليه السلام ومعنى الحب له. ۶. رسالة فى تحقيق حال علم المعصومين عليهم السلام بالموضوعات. ۷. «إيضاح الجوامع في شرح الخطبة النبوية» فى فضائل شهر رمضان المبارك.(۳)

رسائل نامبرده در سال ۱۴۰۹ ق با عنوان «أنوار الولاية» به چاپ رسيده است.

ملا زين العابدين جلد دوّم «هداية المسترشدين» استاد خود علامه رازى را با مقدارى از اوايل «تبصرة الفقهاء» او در سال ۱۲۵۱ ق استنساخ كرده است.(۴)

«توفّي في الحادي عشر من ربيع الثاني سنة ۱۲۸۹ ق».(۵)

قبر مرحوم حجة الاسلام در مقبره اى در كنار مسجدى كه خود بنا كرده در گلپايگان زيارتگاه مؤمنان است. اين اشعار بر لوح مزار آن بزرگوار آمده است:(۶)

شورشى برخاست ديگر جانگزا اندر زمين *** شش جهت بگرفت و شد تا آسمان هفتمين

ص: ۱۲۷

ملك از آن بى رونق و ملّت از آن بى زيب و زين *** هم شريعت بى امان شد، هم طريقت بى امين

شد فرو دريايى و وى راست علم اوّلين *** رفت روشن راى بزم آراى علم آخرين

فاش تر گويم عزاى كيست تاريخش چه شد: *** حجة الاسلام زين العابدين شمع مبين

يكى از شاگردان او در نجف اشرف سيد ابراهيم شريعتمدار سبزوارى بوده است.(۱)

«فرزند ارجمند حجة الاسلام آخوند ملا زين العابدين، آقا ميرزا مهدى، مرد بزرگوارى بوده، كراراً ملاقاتش دست داده، در منبر نطقى مليح و فصيح داشت. كتاب اسرار الشهادة نوشته، شعر هم مى گفته، در ماه صفر سنه ۱۳۳۰ به رحمت ايزدى رفته». قبر وى كنار قبر پدرش جنب مسجد حجة الإسلام در گلپايگان است.(۲)

مرحوم آية الله حاج شيخ محمد تقى آقا نجفى در اجازه به او مى نويسد:

«ومن جملة من بذل وسعه في معرفة المعاني، وصرف جهده في استعلام المباني، وبذل عمره في تهذيب الأخلاق الحميدة والصفات المحمودة، جناب العالم العارف الكامل، حائز المكارم والمفاخر، المهتدي بنور الله الجلي، الميرزا محمد مهدي الگلپايگاني، سلّمه الله تعالي؛ فإنه من جملة العلماء العاملين والفضلاء العارفين.

ص: ۱۲۸

وقد أجزت لجنابه وفّقه الله تعالي في استعلام الأحكام والحقائق من مداليل الكتاب والسنة، وأن يتصرّف في الأمور الشرعية علي حسب ما يقتضيه التكليف الشرعي، و علي الوجه الشرعي يبيّن الأحكام من مسائل الحلال والحرام وقطع الخصومات.

ثمّ نظرت في جملة من مصنّفاته، واطّلعت علي نبذة من تحقيقاته وعلومه؛ فوجدته ذا ذهن سليم، وفهم مستقيم، وقوّة قدسية، وملكة ملكوتيّة؛ فأجزت له أن يروي عنّي كلّما صحّت لي روايته أو تحقّقت لديّ درايته...».

يكى از دانشمندان در وفات او اشعارى سروده و گويد:

وفد المهدي مولانا علي *** خير من أعطي أجور وافده

فارق الدنيا بقلب عامر *** عمّر الرحمان قلب حامده

ما أقول في صفات قدوة *** ليس يحصي منتهي محامده

كم حجاب في الفنون قد كشف *** عن صحيح مطلب وفاسده

وخصال في المعالي قد جمع *** لا أقرّ الله عين جاحده

ساد أقواماً بدهر ما ادّخر *** من طريف المال أو من تالده

رمت تاريخاً فجاء واحد *** وأتي رغماً لأنف حاسده

إنّ مهدي ابن زين العابدين *** صار في الفردوس عند والده(۱)

ص: ۱۲۹

تصویر

اجازه آقانجفى به ميرزا محمد مهدى گلپايگانى

ص: 130

تصویر

آغاز روح الإيمان علامه گلپايگانى، نسخه خطى

ص: 131

تصویر

آغاز روح الإيمان علامه گلپايگانى، نسخه خطى

ص: 132

تصویر

آغاز منتخب الفضائل آقانجفى، در ترجمه روح الإيمان علامه گلپايگانى

ص: 133

تصویر

آغاز منتخب الفضائل آقانجفى، در ترجمه روح الإيمان علامه گلپايگانى

ص: 134

تصویر

پايان منتخب الفضائل آقانجفى، در ترجمه روح الإيمان علامه گلپايگانى

ص: 135

تصویر

آغاز نورالعرفان در ترجمه أيضاح الجوامع گلپايگانى، منسوب به آقانجفى، چاپ سنگى

ص: 136

تصویر

پايان نورالعرفان در ترجمه أيضاح الجوامع گلپايگانى، منسوب به آقانجفى، چاپ سنگى

ص: 137

ملا زين العابدين نخعى گلپايگانى مى نويسد: «وتلمذتُ بالفقه والاصول عند جامع [المعقول و] المنقول، حاوي الفروع والاصول، فخار الحاجّ وكعبة المحتاج، الحاج مولي محمد صادق آقا. وكان قدّس سّره دقيقاً ورعاً، ذا خلق حسن، وطور مستحسن».(۱)

وى «مجتهدى فحل بود و از مشايخ بزرگ شيعه به شمار مى آمد. در اخبار و آثار تتبعى كامل و استقرائى شامل داشت. از متفرّدات او آن كه چيدن موى ريش را از بيخ به حدى كه شبيه تراشيدن هم باشد منع نمى فرمود».(۲)

ميرزا آقا خان صدر اعظم نورى در دوره صدارت خود به سال ۱۲۷۲ ق مدرسه و مسجدى براى اين عالم جليل در نزديكى خانه او در محله گذر قاضى قم بنا نهاده و وى تا پايان عمر در همان جا تدريس و اقامه جماعت مى نموده است.

او از مجتهدين متنفّذ و مقتدر آن دوره و مورد توجّه خاص دربار قاجار بوده و ناصرالدين شاه در سفرهاى خود به قم به ديدار وى مى رفته است.

از حاجى نامه اى گلايه آميز و تند در شكوه از مظالم و تجاوزات وزراء و عمّال حكومت قاجار خطاب به ناصرالدين شاه موجود است كه آن را به سال ۱۲۹۲ ق در حدود هفتاد سالگى در سفر دارالخلافه پس از ديدار با شاه نوشته و گوياى دليرى قابل تحسين و موقع اجتماعى و نفوذ و اقتدار اوست.(۳)

يكى از قضايايى كه در افواه مردم از مرحوم حاج ملا محمد صادق ياد مى شود نماز استسقائى است كه خوانده و به فاصله كمى رحمت حق برمردم باريده است.

خانواده صادقى قم از جمله مرحوم حاج ميرزا مصطفى صادقى و دكتر على اكبر صادقى از احفاد او مى باشند.

ص: ۱۳۹

فاضله، كثيرالجدّ در عبادت و زهد و تقوى است، و تلميذ محقّق سبزوارى و تقى مجلسى است. در شعبان سنه ۱۰۳۷ در خاتون آباد متولد شده و در اصفهان وفات كرده و در تخت فولاد در مقبره بابا ركن الدين(۱) مدفون گشته.

و پسرش: مير معصوم(۲) است كه در سنه ۱۱۵۶ وفات كرده و در تخت فولاد در نزديكى تكيه محقق خوانسارى در جلو قبر مرحوم خلد مقام آقا محمد بيدآبادى مدفون گشته، و معروف است به كرامات، و محلّ نذور خلق است.

گويند: آقا محمد وصيت كرده بود كه نزد او دفنش كنند.

و فرزند ديگر مير محمد باقر: مير محمد اسماعيل است كه عالم عامل فاضل كامل زاهد تارك دنيا بوده، و در علم فقه و حديث و تفسير كلام و حكمت و غيرها ماهر بوده، و در جامع جديد عباسى در اصفهان مدرّس بوده و قريب پنجاه سال تدريس مي كرده، و اخذ علم از مولى محمد تقى مجلسى و ميرزا رفيع الدين نائينى و سيد ميرزا جزائرى نموده، و ۸۵ سال عمر نموده و در روز دو شنبه ۱۶ ربيع الثانى سنه ۱۰۳۱ متولد شده و در سنه ۱۱۱۶ وفات فرموده. و از رساله اجازات سيد نور الدين بن سيد نعمة الله جزايرى عليهما الرحمة نقل شده كه در حال اين سيد جليل نگاشته كه در سن هفتاد سالگى عزلت از خلق اختيار كرده، در مدرسه تخت فولاد كه از بناى خود ايشان است سكنى نموده و قبر خود را در حجره اى از حجرات كنده و شب ها بعد از فريضه مغرب و عشاء در ميان آن قبر رفته و تهجّد در قبر گذاشته و بعد از آن از قبر بيرون مى آمده و شرح بر اصول كافى و تفسير قرآن مى نوشته، و روزها جمعى از

ص: ۱۴۱

طلاّب مستعد كه از جمله مرحوم والدم سيد نعمة الله بوده در خدمت ايشان بودند. عاقبت در همان جا وفات فرمود و در همان قبر مدفون شد، و بعد از فوت، شاه سلطان حسين حجره را بزرگ كرده و قبّه اى براى او ساخت كه الآن در تخت فولاد موجود است. و مير محمد اسماعيل مذكور را چند نفر فرزند بوده، از جمله:

مير محمد باقر ملا باشى كه فاضل كامل متبحّر در فنون علم و صاحب مؤلفات بوده، از جمله ترجمه «مكارم الأخلاق». اخذ علم كرده بود از والد ماجدش و از محقّق خوانسارى، و در مدرسه چهار باغ اصفهان تدريس مى فرمود.

در سنه ۱۱۲۷ او را به زهر شهيد كردند. در تاريخ او گفته شده:

آمد جگر (۲۲۳) از شهيد ثالث بيرون (۱۳۵۰)

در تخت فولاد در جوار والدش در يكى از حجرات مدفون گشت.

و در نزد اوست قبر فرزند جليلش: سيد محمد اسماعيل بن سيد محمد باقر ملا باشى، كه عالم عابد ورع تقى نقى محدّث زاهد ماهر در فنون علم، سيّما فقه و حديث و تفسير بوده. اخذ علم كرده بود از والد ماجد خود، و از فاضل خوانسارى، و امامت مى كرده در جامع عباسى و تدريس مى نموده در مدرسه جديده سلطانيه، و چون در زمان افاغنه بوده مجهول القدر مانده.

و فرزند جليلش: استاد الكلّ فى الكلّ ميرزا ابو القاسم مدرّس، عالم فاضل كامل تقى نقى، جامع اغلب علوم از فقه و حديث و تفسير و اخلاق و كلام، استاد فضلاء عصر خود بوده و مانند والد ماجدش سيد محمد اسماعيل در جامع عباسى امامت داشته و قريب سى سال در مدرسه سلطانيه تدريس مى نموده، و در علم حكمت و كلام بر عالم جليل مولى اسماعيل خواجوئى تلمذ كرده، و در فقه و اصول و حديث بر علاّمه طباطبائى بحر العلوم تلمذ نموده، و جناب بحر العلوم از ايشان حكمت و كلام (به مدّت) چهار سال اخذ كرده، و در سنه ۱۲۰۲ به سن پنجاه و هفت سالگى در اصفهان وفات كرده، جنازه اش را به نجف اشرف حمل كردند و در نزديكى مضجع

ص: ۱۴۲

شريف، او را در سردابى دفن نمودند.

و فرزند جليلش: مير محمد رضا، عالم فاضل تقى نقى، ماهر در فقه و حديث بوده، محترز از لذّات و منعزل از خلق بوده. بعد از پدرش مدّت سى سال در مدرسه سلطانيه تدريس و در جامع عباسى امامت داشته، در ماه رجب سنه ۱۲۳۸ در اصفهان وفات كرده، جنازه اش را به نجف اشرف حمل نمودند.(۱)

و فرزند جليلش: مير محمد صادق، عالم فاضل كامل ورع تقى نقى، جامع معقول و منقول و مدرّس در اغلب علوم بوده. اكثر علماء بلاد از تلامذه او بودند. امامت كرد در جامع عباسى مدت سى و دو سال. از هد اهل زمان خود بوده، چهل سال روزه گرفته و به اندك چيزى تعيش كرده و در مدت عمر خود در مجلس حكّام و سلاطين داخل نشده مگر يك شب به جهت محاجّه با ميرزا على محمد باب.(۲)

اخذ كرده بود علم فقه را از محقق قمى [صاحب قوانين] و شيخ محمد تقى صاحب حاشيه بر معالم، و علم حكمت و كلام را از مولى على نورى و ملا محراب و ملا اسماعيل خواجوئى [واحد العين ظاهراً].(۳) در سنه ۱۲۰۷ متولد شده و در چهاردهم رجب سنه ۱۲۷۲ بعد از تحويل شمس به شش ساعت وفات فرمود.(۴) و عجب آن

ص: ۱۴۳

است كه والد ماجدش مير محمد رضا، و جدّ امجدش ميرزا ابو القاسم نيز هر كدام بعد از تحويل شمس به شش ساعت وفات كردند، رضوان الله عليهم اجمعين.(۱)

و نافله ايشان، عالم فاضل كامل حاج مير محمد صادق بن حاج مير محمد حسين بن امير محمد صادق مذكور است كه مقامش در علم، مقامى است رفيع، مانند آباء امجادش در اصفهان به تدريس و نشر علم اشتغال داشت تا سال گذشته كه سنه يك هزار و سيصد و چهل و هشت باشد به رحمت ايزدى پيوست».(۲)

فرزند صاحب عنوان ميرزا محمّد حسين نائب الصدر از علماى بزرگ اصفهان بوده و در ربيع الثانى ۱۳۲۶ ق وفات كرده و در تخت فولاد مدفون گشته است.

وى از شاگردان شيخ انصارى و حاج ملا على كنى بوده است.(۳)

فرزندانش: ۱. علامه مير محمد صادق ۲. سيد ابو الفضل ۳. سيد مرتضى.

دامادهايش: ۱. ميرزا عبدالرزّاق موسوى احمد آبادى ۲. ميرزا محمد حسين اژه اى.

ص: ۱۴۴

تصویر

آغاز رساله سير و سلوك به خط نائب الصدر

ص: 145

تصویر

پايان رساله سير و سلوك به خط نائب الصدر

ص: 146

تصویر

پايان خلاصة الترجمان دهدار به خط نائب الصدر

ص: 147

تصویر

علامه ميرزا محمد صادق خاتون آبادى

محمد حسين الاصبهاني صاحب «الفصول»، ومنهم كاشف غطاء المسائل الشيخ جعفر صاحب «كشف الغطاء». صنّف السيد المعظم كتباً ورسائل: منها شرحه علي رسالة السيد ماجد البحراني في مسألة مقدّمة الواجب... ومنها رسالته العملية العربية المشتملة علي كتاب الطهارة والصلاة والصوم والبيع والزكاة وقليل من الصيد والذباحة. وهي رسالة كثيرة الفروع، مشتملة علي بعض المسائل التي لم يشتمل عليها سائر الرسائل العملية، مصرّحة بالفتوي في أغلب الموارد من دون مراعاة الاحتياط أو التأمل والاستشكال. عندنا جميعها بخطه الشريف، وغير ذلك من متتبعاته في الأصول والرجال.

وكان السيد المعظم صاحب الرئاسة العامة في بلده، ويرجعون إليه بعد والده في امورهم ومرافعاتهم، ويقتدون به وكان إمام الجمعة ويطيعونه في كلّ الأمور.

توفّي فيما بين سنة أربع وخمسين ومائتين بعد الألف وسنة خمس وخمسين، ودفن بالغريّ الشريف. وكان بينه وبين السلطان فتح علي شاه القاجار مراسلة ومكاتبة كثيراً عندنا أكثر مراسلاته، وكذا بينه وبين وزراء السلطان وأبنائه، وكانوا يكتبون إليه المراسلة بالألقاب الكثيرة الوافرة ويستدعون منه الجواب».(1)

مى فرمود. وى در ابتداى جوانى از مشهد خراسان به اصفهان آمده و در مدرسه شاهزاده ها منزل ساخته، سال ها مشغول تدريس شد و علماى مبرّزى از شاگردان او در حكمت و فقه و مخصوصاً طب در اصفهان پيدا شدند كه مى توان گفت: طبقه اطباى قديم دوره اخير در اصفهان و غيره همه از شاگردان او بودند.(۱)

علامه طهرانى درباره او مى نويسد: «عالم محقّق وفقيه أصولي ذو تبحّر واطلاع واسع في أكثر الفنون الاسلامية. كان مشهوراً بالمقدرة التامة علي تدريس القانون للشيخ الرئيس ابن سينا. كان في اصفهان ومن مشاهير المدرّسين فيها. تلمّذ علي العلامة الشيخ محمد تقي الاصفهاني صاحب الحاشية المعروفة علي «المعالم» والحاج محمد إبراهيم الكلباسي صاحب «الإشارات». وقرأ عليه أستاذنا شيخ الشريعة الاصفهاني أيام اشتغاله باصفهان وكان يثني عليه كثيراً».(۲) شيخ عبد الحسين حلّى در شرح حال استاد خود شيخ الشريعة اصفهانى مى نويسد: «قال شيخنا عن المولي عبد الجواد هذا: إنه متقن فقيه أصولي مشارك في كثير من الفنون، إلا أنّ رغبة المشتغلين يومئذ كانت حضور تدريسه لقانون الشيخ الرئيس أكثر من باقي دروسه».

وفات او در سال ۱۲۸۱ ق واقع شده، مادّه تاريخ او چنين است:(۳)

«مات الجواد ومات العلم والعمل»

و از شاگردان اوست: ميرزا ابو الحسن جلوه،(۴) كه به نوشته حاج ميرزا حسن خان

ص: ۱۵۰

جابرى: با پدرش حاجى ميرزا على انصارى(1) نزد بزرگ ترين سالك وادى حقيقت ميرزا حسن نورى، بعد خدمت استاد الحكماء ملا عبد الجواد خراسانى، سال ها در مدرسه شاه زاده ها همدرس و دانشجو و انيس بوده است.(2)

در ديوان عنقا اين دو بيت خطاب به استادش ميرزا عبد الجواد حكيم آمده است:(3)

اى مير كه از تو هيچ كس سر نبود *** در فضل و هنر كس از تو مهتر نبود

تنها نه در اصفهان كه در هيچ ديار *** چونان تو حكيم فضل پرور نبود

هرندى دو شرح بر سيوطى نوشته، يكى سى هزار بيت و يكى شصت هزار بيت.

بر بسيار از كتب نحو و غير آن از اصول و فقه و غير اينها نيز حواشى نوشته، و رساله عيديه در بيان فضايل عيدها وما يتعلّق به،(۱) و رساله صيغ عقود، و شرح دعاى «يا من أرجوه»(۲) حواشى بر «شرح لمعه» و «قوانين»(۳) و غير اينها داشته است.

آية الله شهيد سيد حسن مدرّس از شاگردان او مى نويسد:

«وإلي خمس سنين كان اشتغالي بالمقدّمات المعروفة علم النحو والصرف والمنطق والبيان عند الأساتيد المتعددة المتبحّرة، منهم: آية الله الشيخ عبد العلي الهرندي الأصل الساكن في الاصبهان في المحلة الواقعة جنب مسجد الجامع. وكان شيخاً كبيراً ذا جربزة، لا يوجد مثله إلا قليل. ولم ينحصر فضله في الأدبيات والصرف، بل له فيها وفي الفقه والاصول والرياضة تصانيف متعدّدة، لكن لعدم إقبال الدنيا كما هو عادتها به صار هو مع تصانيفه كأن لم يكن شيئاً مذكوراً في نظر الناس، وقد توفّي رحمه الله بهذه الحالة في سنة اثنين وثلاثمائة بعد الألف من الهجرة في موقفه رحمه الله تعالي».(۴)

ولادت اين عالم فاضل در سنه ۱۲۲۲ و وفاتش ربيع الاول ۱۳۰۶ ق واقع شده،(۵) قبرش در مقبره سرقبرآقا، جلو روى قبر آخوند ملا حسين ملا ولى الله بوده است.(۶)

ص: ۱۵۲

تصویر

آغاز صيغ العقود هرندى نسخه خطى

ص: 153

تصویر

انجام صيغ العقود هرندى نسخه خطى

ص: 154

تصویر

يادداشت علامه همايى بر كتاب مغنى با حواشى ميرزا عبد العلى هرندى

ص: 155

خاموش گرديد در سال ۱۲۶۷ باز به زنجان عودت نمود.(۱)

در سنه ۱۲۸۴ مدرسه و مسجد بزرگى مشتمل بر چهل ستون بنا نهاد، و شش سال در آن مسجد نماز گذارده، تا روز شنبه ۸ محرّم ۱۲۹۰ به سراى جاويد خراميده، در بقعه خود در مقبره سيد ابراهيم مدفون گشت.(۲)

وى تأليفات نافعى از خود به يادگار گذاشت، از جمله:

۱. تفسير قرآن، از سوره يس تا آخر.

۲. «جوامع الاصول» در سه مجلّد.(۳)

۳. سؤال و جواب، از طهارت تا ديات.

۴. صيغ العقود، با حواشى ميرزا محمد على قراجه داغى،(۴) مكرّر طبع شده است.

۵. «نظام الفرائد» كه هفت مجلّد و شرح «قواعد الأحكام» علامه حلّى است و يك قسمت از آن در تهران چاپ شده است.

۶. «معدن الأسرار» در مواعظ. در سال ۱۲۴۹ به تأليف آن پرداخت و تا ۱۲۵۳ آن را در پنج مجلّد مدوّن نمود كه جلد اول و سوم در تبريز، و چهارم و پنجم در تهران چاپ شده و جلد دوم آن در حال حيات مؤلف مفقود شده است.(۵)

۷. «نواميس الاصول» در دو مجلّد.(۶) وغير اينها.

ص: ۱۵۷

صاحب ضوابط در تقريظ مورّخه ۱۲۵۷ ق بر «نظام الفرائد» مى نويسد: «أمّا بعد، فقد طالعت وريقات من هذا الكتاب الذي ألّفه وصنّفه العالم الفاضل الألمعي والكامل الأديب الحسيب اللوذعي، ذو الفهم الرشيق العلي، مولانا الآخوند ملا علي القزويني، كثّر الله في الفرقة الناجية أمثاله؛ فوجدت فيه تحقيقات رائقة وتدقيقات أنيقة. أيّده الله تعالي ووفّقه للاتمام، وعلي مصنّفه يحرم الرجوع في مسائل الحلال والحرام إلي غيره من العلماء الأعلام و المجتهدين العظام، متّع الله المسلمين ببقائهم؛ لأنّي وجدت مصنّفه عارجاً معارج الاجتهاد، قابلاً لاستنباط الأحكام والإرشاد، نصر الله من ينصره وأعانه».

شهيد ثالث حاج ملا محمد تقى برغانى نيز در اجازه به او مى نويسد:

«أمّا بعد، فيقول المسرف علي نفسه، المفتقر إلي ربّه، محمد تقي بن محمد: إنّه قد استجازني العالم العامل والفاضل الكامل، نور حدقة الأفاضل ونور حديقة الفواضل، جامع المعقول والمنقول والمتقن للفروع والأصول، صاحب التحقيق والتدقيق والنظر الطويل العريض العميق، الملا محمد علي، سلّمه الله تعالي ووفّقه لمراضيه، وجعل مستقبل عمره خيراً من ماضيه. فأجزته أن يروي عنّي جميع الأخبار المنقولة في الكتب الأربعة، الكافي والفقيه والتهذيب والاستبصار، وما أزيد في الوسائل والبحار، وما نقل في الكتب المعتمدة عند علمائنا الأبرار، ومسموعاتي و مصنّفاتي في الأصول والفقه والرجال، من مجلدات «مناهج الاجتهاد» و «عيون الأصول» وساير ما برز منّي ومن شيوخي وأساتيدي، كأعلم العلماء و أفقه الفقهاء، علامة الأوائل و الأواخر، سيد المجتهدين، شيخنا ومولانا السيد علي الطباطبائي؛ وأفضل الفضلاء ورئيس العلماء، النحرير الفاضل الفهامة، والعالم العلامة، البحر المتلاطم الأفواج... السيد السند السيد محمد، عطّر الله مرقده ومرقد أبيه؛ وصاحب الفكر النقّاد والذهن الوقّاد، البصير في معرفة دقايق المعاني وكيفية تصرّفات المباني، شيخي العلامة الذي ليس له في الوجود ثاني، ولم ير في التفريعات الفقهية مثله رائي، مستنير السرّ، منشرح الصدر، شيخنا الشيخ جعفر...».

ص: ۱۵۸

تصویر

تقريظ صاحب ضوابط بر نظام الفرائد آخوند ملا على قزوينى

ص: 159

تصویر

اجازه اجتهاد شهيد ثالث به ملا على قزوينى

ص: 160

تصویر

اجازه اجتهاد شهيد ثالث به ملا على قزوينى

ص: 161

تصویر

آغاز و انجام نظام الفرائد حاج ملا على، چاپ سنگى

ص: 162

تصویر

ص: 163

تصویر

آغاز نسخه خطى نواميس الأصول به خط مؤلف

ص: 164

تصویر

پايان نسخه خطى نواميس الأصول به خط مؤلف

ص: 165

تصویر

آغاز صيغ العقود قزوينى چاپ سنگى

ص: 166

تصویر

پايان صيغ العقود قزوينى چاپ سنگى

ص: 167

تصویر

صيغ العقود قزوينى، چاپ سنگى

ص: 168

تصویر

آغاز نظام الفرائد حاج ملا على، چاپ سنگى

گفتنى است كه در زمان رضا شاه براى احداث دبيرستان و شير و خورشيد، اطراف امام زاده ابراهيم را كه مرحوم آخوند ملا على در آن جا داراى مقبره مفصل و باشكوهى بود خراب كردند، و چون قبر وى در نقطه مرتفعى بود، پس از تخريب، پيكر پاك آن مرحوم نمايان شده، و بدنى كه بيش از 50، 60 سال از زمان دفن او گذشته بود آن چنان ترو تازه مى نموده كه گويى آن را روز پيش به خاك سپرده اند.

از اين روى بدن مطهر آخوند را با تشريفات در بلندى مشرف به باغات دفن كرده و بر روى آن بارگاهى ساختند و در سال 1324 ش كه آية الله آقا شيخ فياض الدين

ص: 169

زنجانى وفات كرد، پيكر او را نيز در مقبره مرحوم آخوند به خاك سپردند.(1)

از شاگردان آخوند ملا على قزوينى: آية الله حاج ميرزا حبيب الله رشتى،(2) و آية الله ملا قربانعلى زنجانى(3) را برشمرده اند.

محمد حسين.(۱) كانت زوجته فاطمة بنت الآغا أحمد الكرمانشاهي، رزق منها ولديه: المير محمد حسين و المير محمد حسن. ووالده من العلماء الأجلاء. ومن تصانيف والده الأمير محمد حسين «معادن التحقيق» في بيان نبذ من القواعد الأصولية بالتدقيق، الذي كتب الشيخ موسي بن جعفر تقريظاً عليه. توفّي سنة ۱۲۸۷».(۲)

مير محمد على شهرستانى به سيد محسن بوشهرى بحرانى حائرى،(۳) ميرزا ابو الحسن كلهر و امام الحرمين ميرزا محمد همدانى كاظمى اجازه روايت داده است.(۴)

او در اجازه مورخه ۱۲۸۱ ق به امام الحرمين مشايخ خود را چنين ذكر كرده است:

«۱. العالم الأفضل والحبر الأكمل، قدوة أهل التحقيق، وزبدة أرباب التدقيق، عالم معالم الدين، هداية المسترشدين، الصالح النقي، الشيخ محمد تقي، عليه الرحمة. ۲. العالم الفقيه الفاضل النبيه، قدوة العلماء وزبدة الفقهاء، الحاج الأمير محمد الرضوي الشهير بالقصير الخراساني. ۳. فقيه أوانه وعلامة زمانه، العالم المؤتمن، شيخنا الأجلّ الشيخ محمد حسن، صاحب الجواهر. ۴. العالم الفاضل الفقيه الكامل، والعارف الواصل، الآقا محمود الطهراني، رحمه الله. ۵. شيخي العلامة ووالدي الفهامة، زبدة المحققين وقدوة المدققين، العالم المنزّه من كلّ شين، حسين بن محمد علي الحسيني الشهرستاني».

ص: ۱۷۱

تصویر

اجازه مير محمد على شهرستانى به امام الحرمين همدانى

ص: 172

تصویر

اجازه مير محمد على شهرستانى به امام الحرمين همدانى

ص: 173

تصویر

اجازه مير محمد على شهرستانى به امام الحرمين همدانى

ص: 174

تصویر

اجازه مير محمد على شهرستانى به امام الحرمين همدانى

ص: 175

تصویر

اجازه مير محمد على شهرستانى به امام الحرمين همدانى

ص: 176

تصویر

اجازه مير محمد على شهرستانى به امام الحرمين همدانى

ص: 177

تصویر

آغاز و انجام اجازه مير محمد على شهرستانى به امام الحرمين همدانى

شهرستانى در اجازه مورخه 1282 ق به امام الحرمين نيز به دو تن از مشايخ خود اشاره كرده و مى نويسد: «منهم: شيخنا ومولانا السيد السند التقي النقي، العالم الكامل، أبوالفضائل والفواضل، سيد المجتهدين وسند المحققين، قدوة أرباب العلم والكمال، وزبدة أصحاب الفضل والإفضال، المولي البهي، والشيخ الزكي، والسيد التقي، والحبر الوفي، السيد محمد بن علي الطباطبائي، أسكنهما الله بحابيح جنانه، وأكرمهما بميامن إحسانه. ومنهم: شيخنا المحقق وملاذنا المدقق، محيط دوائر الفضائل، وسهم قواعد الفواضل، سحاب التحقيق يبرق من بنانه، وغمام التدقيق يرعد من بيانه، العالم الفاضل والعامل الكامل، التقي النقي العلي الولي الصفي الوفي، مولانا الشيخ محمد تقي، أهطل الله علي ثري ضجعته شآبيب الغفران، وأسكنه من فضله وكرمه فراديس الجنان».

علامه حاج ميرزا محمد حسين شهرستانى فرزند ميرزا محمد على به نوشته صاحب مآثر: «به فنون چند، من المعقول والمنقول از فحول است. شهرستان فضائل را اين چنين در هيچگاه نديده ايم، و دبستان معارف را اين گونه آموزگار هرگز نشنيده ايم.

ص: 178

بر مسند افادت چون محيط موج مى زند، و در عرشه افاضت، از سپهر اوج مى ستاند. دايره سخن در تعرفه اين استاد چندين فن، از كلمه جامعه خالى است؛ كيف لا، كه علوّ درجه اجتهاد! مَن علاه إحدى المعالى وعلى هذه فقس ماسواه

تصویر

سعادت ولادت اين بزرگوار، يك هزار سال تمام بعد از تولد حضرت حجت عليه السلام روى داده، از بطن كريمه قدوة العلماء العظام آقا احمد بن آقا محمد على كرمانشاهى ابن الوحيد البهبهانى. وعمده تحصيلش در منقول و معقول بر علامه ثانى ملا حسين معروف به فاضل اردكانى طاب رمسه شده، و تصنيفات بسيار كرده است: غاية المسئول فى علم الأصول، عناصر حاشيه قوانين، شوارع الأنام فى شرح شرايع الإسلام».(1)

سيد محمد باقر رضوى لكهنوى صاحب «اسداء الرغاب في مسألة الحجاب» از علامه كبير ميرزا محمد حسين شهرستانى، از پدرش مير محمد على، از شيخ محمد تقى صاحب حاشيه روايت كرده است.(2)

ص: 179

تصویر

آغاز غاية المسئول علامه شهرستانى، چاپ سنگى

ص: 180

تصویر

پايان غاية المسئول علامه شهرستانى، چاپ سنگى

«من كبار فقهاء القرن الثالث عشر، متبحّر في الفقه واصوله. تتلمذ في اصول الفقه علي المولي عبد الكريم الايرواني وكتب من تقريراته «مجمع المسائل»، كما أنه قرأ الفقه لدي الشيخ محمد تقي الاصبهاني صاحب كتاب «هداية المسترشدين». كان من علماء النجف الاشرف الساكنين في قزوين، وتولّي بعض الشؤون الدينية والاجتماعية بها. صرّح الشيخ محسن خنفر النجفي باجتهاد صاحب الترجمة في التقاريظ القصيرة التي كتبها علي حواشي بعض نسخ «مناهج الطريقة». له: «أصل الاصول» أتمه سنة 1247، و «مناهج الطريقة في أحكام الشريعة» فقه موسّع، و «مختصر المناهج» و «مجمع المسائل الحاوي للأقوال والدلائل» كتب بعض أبوابه في سنة 1247. توفي بعد سنة 1257».(1)

شيخ محسن خنفر در تقريظ بر «مناهج الطريقة» مى نويسد:

«هذا الكتاب المستطاب تحرير رائق وتحبير فائق، يوضح عن قريحة وقادة وبصيرة نقادة، ونظر واصل واجتهاد كامل، وفهم ثاقب مصيب وذكاء عجيب. مدّ الله تعالي صاحبه بزيادة العمر والتأييد، ومنحه بالتوفيق والتسديد. محسن آل خنفر».(2)

فرزندش شيخ عيسى شاردى لاهاردى قزوينى از شاگردان آخوند ملا محمد كاشى و جهانگيرخان قشقائى بوده است.(3)

الوالد ابنته بأمر عمّه السيد صدر الدين، وماتت بعد زمان قليل لم تلد منه شيئاً. وتوفي السيد قاسم في حدود سنة خمس وستين ومائتين بعد الألف... سمعتُ ما ذكرته عنه من السيد والدي قدّس الله روحه. والسيد الوالد يوم كان صهره كان حدث السنّ ابن ثمان عشرة سنة، ولم يبق في اصفهان بعد تزويجه بل رجع إلي النجف وبقيت عياله هناك، ولما جاء عمّه السيد صدر الدين إلي النجف أرسله لأجل أن يجئ بعياله إلي النجف، ولمّا وصل إلي بلدة الكاظمين جاءه خبر وفاتها؛ فلم يرحل إلي اصفهان، ثمّ بعد سنة من وفاة السيد صدرالدين جاءه خبر وفاة المرحوم السيد قاسم صاحب الترجمة».(1)

علامه سيد عبدالحسين شرف الدين مى نويسد:

«كان السيد قاسم من الفقهاء والاصوليين وحفظة الحديث وأثباته، متبحّراً في كثير من العلوم العقلية والنقلية. تخرّج علي ابن عمه السيد الصدر والإمامين الجليلين السيد محمد باقر الموسوي الرشتي والشيخ محمد تقي صاحب هداية المسترشدين» وغيرهم من أعلام ذلك العصر في اصفهان وكانوا بحار علم وأطواد فضل وأنوار هدي للعالمين.

ولم يعقّب السيد قاسم سوي بنت واحد، تزوّجها جدّي العلامة الشريف أبو الحسن الهادي. وقد ماتت في اصفهان، وحملت إلي النجف الأشرف، فدفنت في وادي السلام، ولم يعقّب. حدّثني عن السيد قاسم بهذا كلّه صهره جدّي الهادي، وكان كثيراً ما يذكره فيثني عليه علماً وعملاً... وأدركت السيد محمد بن السيد حسن بن السيد هاشم، فسمعته يحدّث عن السيد قاسم - وهو عمّ أبيه - أنه كان في اصفهان مسلّم الاجتهاد».(2)

عبد الكريم ايروانى كه از اعاظم اصوليين عصر بود استفاده نمود.

آن گاه به اصفهان رفت و حدود سه سال از محضر علامه شيخ محمد تقى رازى بهره برد. پس از آن به عتبات عاليات هجرت كرده و در درس آيات عظام: صاحب «جواهر»، شيخ حسن كاشف الغطاء و صاحب «فصول» شركت كرده و سرانجام در سلك شاگردان آقا سيد ابراهيم قزوينى صاحب «ضوابط» درآمد و تا آخر عمر وى در مجلس درس فقه و اصول او حاضر گشته و به استفاده پرداخت.

تصویر

صاحب «ضوابط» چند ماه قبل از فوت در اجازه اى كه براى شاگردش نوشته است از او با عنوان: «جناب العالم الفاضل والعامل الكامل، بحر الحقايق وكنز الدقايق، منبع الإفاضات وينبوع الفيوضات، علامة الآفاق ومقيّد شوارد المنقول والمعقول علي الإطلاق، الولد العزيز الروحاني والمحقق الذي ليس له ثاني، جناب الحاج ميرزا محسن الأردبيلي» ياد كرده و مى نويسد: «فإذا حكم بحكم الله سبحانه وجب القبول، وكان الردّ عليه ردّاً علي الله وعلي الرسول صلي الله عليه وآله».

او پس از ارتحال استاد در سال 1262 ق به وطن بازگشت و زعامت دينى مردم را به عهده گرفت. وى داراى ثروت عظيم و اولاد فراوان، و در جود و سخاوت بى همتا بود. اخلاص او با اهل بيت عليهم السلام بدان پايه بود كه وصيت كرد پس از مرگ او را در كفش دارى حرم مطهر حضرت سيد الشهداء عليه السلام دفن كنند، به نحوى كه پاى زوار بر سينه او قرار گيرد.(1) در زمان حيات نيز حسينيه اى با بنايى عالى و واجد

ص: 184

عنوانى تاريخى و داراى اشياى نفيسه، با موقوفاتى عمده، در اردبيل بنا نهاد.

تصویر

اجازه صاحب ضوابط به ميرزا محسن اردبيلى

ص: 185

تصویر

اجازه صاحب ضوابط به ميرزا محسن اردبيلى

ص: 186

صاحب «مآثر» مى نويسد: «از افاخم علماى آذربايجان بود و در فقاهت و فضايل ديگر مقامى رفيع داشت، و از حيث رياست نيز به هيچ كسى وقعى نمى نهاد».(1)

وى از زوجات متعدّده اولاد بسيارى داشت كه چند نفر از اولاد او: ميرزا على اكبر اردبيلى، ميرزا يوسف اردبيلى و ميرزا عبد الله اردبيلى از مجتهدين بزرگ بودند.(2)

از آثار او «ثمار الفرار» در فقه استدلالى است كه در 14 جلد تدوين شده است.(3)

اين عالم جليل در روز جمعه 25 محرم 1294 ق در سنّ 82 سالگى وفات كرد.(4)

تاريخ وفاتش را «عَسىٰ أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقٰاماً مَحْمُوداً» يافته اند.(5)

إلي البياض مرتّباً مهذّباً من مسألة الأمر بالشيء إلي مباحث الاجتهاد والتقليد، وطبع الجملة في مجلّد واحد بأحسن ما يكون من الصحيح والخط والورق، جزاه الله خيراً. توفي في حدود سنة ۱۳۰۰».(۱)

شيخ على كاشف الغطاء مى نويسد: «العالم الفاضل ابن اخته الشيخ محمد الجامع لكتابه «هداية المسترشدين»، وله بعض الحواشي عليه، وكان من العلماء المبرّزين، وسكن آخر عمره في طهران؛ فنسب إليها. وقد اجتمعت مع ولده الشيخ علي في اصفهان. وكان صهره علي ابنته من بنت المرحوم الشيخ جعفر».(۲)

شيخ محمد در پايان چاپ سنگى «هداية المسترشدين» مى نويسد:

«الحمد لله في الأول والآخر والباطن والظاهر، و الصلاة و السلام علي محمد وأهل بيته أولي المناقب والمفاخر. و بعد، فيقول أحوج المحتاجين إلي عفو ربّه الغني، محمد بن محمد علي، سقاهما الله كأس الغفران، وهداهما رياض الرضوان:

إنّ هذا الكتاب المستطاب الموسوم بهداية المسترشدين المعلّق علي أصول معالم الدين، للفاضل المحقق الشيخ حسن بن الشيخ زين الدين، حشرهما الله مع الأئمة الطاهرين، من مصنفات الإمام الهمام والمولي القمقام، العالم العامل، والفاضل الكامل، بحر الفواضل والفضائل، وفخر الأواخر والأوائل، قدوة المحققين ونخبة المدققين، و أسوة العلماء الراسخين، ورئيس الفقهاء والمجتهدين، مخيم أهل الفضل و الحجي، ومحطّ رحال أرباب العلم و النهي، قطب رحي المجد الأثيل، ومحيط دائرة الفعل الجميل، منبع العدل، وسباق غايات الفضل، ملاذ الشيعة، وموضح أحكام الشريعة، كاشف أسرار الآثار وابن بجدتها، ومبدع أبكار الأفكار وأبو عذرتها، الزكيّ الذكيّ ، والتقيّ النقيّ ، والمهذّب الصفيّ ، والحبر الألمعي، مولاي وعمادي، وخالي وأستاذي، الشيخ محمد تقي، أسكنه الله فراديس

ص: ۱۸۸

الجنان، وأفاض علي تربته السنية شآبيب الرحمة والغفران، فها إن ذا الكتاب العزيز السني، بل الدرّ البهيّ والنور الجليّ ، كأنّه كوكب درّي.

كتاب لو أنّ الليل يرمي بمثله *** لقلت بدا من حجرتيه ذكاء

من أجلّ الكتب و أعلاها، و أنفسها و أغلاها، قد تضمّن مطالب شريفة و مباحث لطيفة لم يتنبّه لها أحد من علمائنا المتبحّرين من المتقدّمين والمتأخّرين، واشتمل علي تنبيهات فائقة، وإشارات رائقة، خلت عنها كتب السابقين و زبر السالفين، و احتوي من التحقيقات الرشيقة و التدقيقات الأنيقة ما لم يسمح بها خواطر أولي الأفكار العميقة، و لم يعثر عليها بصائر ذوي الأنظار الدقيقة.

لله درّ صحيفة تهدي الوري *** سبل الهدي و مسالك الإرشاد

لو شاهدت صحف الفضائل فضلها *** شهدت به في محضر الأشهاد

كالماء صفواً غير أنّ وراءها *** ناراً تذيب جوانح الحسّاد

ذرفت بأمطار الفضائل بعد ما *** شرفت برشح أنامل الاستاد

ولعمري إنّه لحريّ بأن يوضع فوق العينين، و يقام مقام النيّرين، و يناط علي قمم البدور، و يعلّق علي ترائب الحور. فجزاه الله عن العلم وأهله خيراً، و أعطاه بكلّ حرف منه يوم القيامة نوراً.

ثمّ إنّ هذا المصنف الشريف و المؤلف المنيف، علي ما هو عليه من علوّ الشأن و سموّ المحل و المكان، قد طرأه القصور لأمرين، وتطرّق إليه الخلل من وجهين:

أحدهما: خلوّه عن جملة من المباحث، و نقصانه جملة أخري ممّا اشتمل عليه من المسائل؛ و السبب فيه أنّ الذي برز في حياة المصنف، طاب مرقده، من هذا التأليف و أفرغه في قالب التنضيد و الترصيف، و كان هو الذي باشر جمعه و ترتيبه و نظمه و تهذيبه، مجلّدان أنهي الأول منهما إلي أوّل مسألة المرّة والتكرار، و بلغ من الثاني إلي مسألة مفهوم الوصف، فبينا يكتب المسألة المذكورة و هو يومئذ في محروسة إصبهان، والطلبة مجتمعون عنده من كلّ مكان، يقتبسون منه أنوار العلوم الدينية، ويروون من

ص: ۱۸۹

رحيق المعارف اليقينية؛ إذ أشار الدهر إلينا بالبنان، و أصابتنا عين الزمان، فاختفي بعد أن كان ظاهراً مشهوراً، و أصبح لفقده العلم كأن لم يكن شيئاً مذكوراً.

ثمّ إنّي عثرت له - أعلي الله مقامه - علي أوراق متشتّة، ومسودات متفرّقة، قد كتبها في سالف الزمان، من مسألة الأمر بالشيء مع علم الآمر بانتفاء شرطه، إلي مباحث الاجتهاد؛ فصرفت برهة من الزمان في جمع شتاتها وترتيب متفرّقاتها، ولم أقتصر علي إيراد المسائل التامّة، بل نقلت من المباحث كلّ ما وجدتُ منه جملة وافية بتحقيق مقام كافية في توضيح مرام، وإن كان المبحث غير تام، وأسقطت كلّ مسألة لم أجد منها إلا قليلاً لا يروي غليلاً، فبلغ المجلّد الذي جمعتُه قريباً من عشرين ألف بيت. وبلغ الكتاب بأجمعه ما يقرب من خمسة و أربعين ألف بيت. وكان المصنّف قدّس سرّه يقول: إنّ الكتاب لو تمّ يكون نحواً من ثمانين ألف بيت؛ فيكون الناقص منه إذاً نحواً من خمسة و ثلاثين ألف بيت.

وثانيهما: أنّ أكثر نسخ الكتاب قد كثر فيها تحريف النسّاخ وتصحيف الكتّاب، حتي كاد أن لا ينتفع بالنسخ المذكورة لأجلها، وتحصل المباينة الكلية بين الفروع وأصلها، ولا سيّما المجلد الثالث؛ فقد كان أسوء حالاً وأشدّ اختلالاً من المجلدين الأولين، بل لم يوجد منه نسخة صحيحة في البين. وعلي ذلك جرت النسخ المطبوعة، و إن كانت أصحّ من جملة من النسخ المكتوبة، فأضحت نسخ هذا الكتاب المستطاب الذي قرن به عيون أولي الألباب غير صالحة لكامل الانتفاع، و لا مقبولة لدي الطباع؛ إذ كانت لا تشفي العليل و لا تروي الغليل، بل لا ينتفع بها إلا أقلّ قليل؛ لكثرة ما فيها من السقط والتغيير والتبديل. فعظم ذلك علي الراغبين، و ضاقت به صدور الطالبين؛ وحيث تصدّي لتجديد طبعه في هذا الزمان بعض أهل الصلاح، التمسني جماعة من الإخوان أن أجيل فيه قلم الإصلاح، فلم أر بدّاً من إسعاف مسؤولهم و إنجاح مأمولهم؛ فشمّرتُ عن ساق الجدّ، وبلغتُ أقصي درجة المجد، و أخذتُ في ملاحظة الكتاب و مطالعته و تصحيحه و تنقيحه، فمتي عثرتُ علي لفظ غلط أو كلام في البين سقط وضعت الصحيح موضع

ص: ۱۹۰

السقيم، و أتيت عن الساقط بما يستقيم، فكأنّه عين أصله أو شيء كمثله، ونبّهتُ علي جملة ممّا كان من هذا الباب في حواشي الكتاب. وهناك مواضع يسيرة ومواقع غير كثيرة، و منها بعض أخبار مروية وعبارات محكية، بقيت علي حالها وطويت علي اختلالها؛ حيث لم تحضرني النسخة و لم تساعدني الفرصة. وربما زاغ البصر و أخطأ النظر، فحصل الذهول عن بعض ما يجب أن يغيّر، فإنّ الانسان ليس بمأمون عن الخطأ والنسيان، إلا أن ما كان من هذا القبيل قليل، ومع ذلك فليس بحيث يخلّ بالفهم أو يوقع الناظر في الوهم. وأسأل الله الكريم المنّان أن ينفع بتصحيحه كما نفع بتصنيفه، و أن يكون هذا إتماماً لتلك النعمة، و إكمالاً لهاتيك المنّة، و أن يجعله خالصاً لوجهه الكريم، فإنّه البرّ الرؤوف الرحيم. وقد وافق الفراغ عنه يوم الغدير سنة اثنتين وسبعين بعد الألف والمائتين من الهجرة النبوية علي هاجرها ألف ألف سلام وتحية».

گفتنى است كه شيخ محمد در چند موضع از جلد اوّل هداية المسترشدين حاشيه نوشته كه در چاپ سنگى ۱۳۸۳ ق آمده ولى در چاپ حروفى حذف شده است.

مرحوم حاج موسى طهرانى در پايان چاپ سنگى ۱۲۷۳ ق مى نويسد:

«مخفى نماند كه دو سال قبل از اين، جمعى از ارباب علم در بنده خانه شكايت زياد از غلط بودن اين كتاب مستطاب، كه نهايت ارشاد طالبين است نمودند، كه بالمرّه بى انتفاع، از درجه اعتبار ساقط است، و اگر اقدام نمايى مى توانى اين نسخه را تصحيح كرده، عامل طبع شوى، خدا و رسول و مصنف أعلى الله مقامه را از خود خوشنود گردانى. چون چنان ديدم به خاطر گذرانيدم كه تعويق اين امر ضرر دنيا و آخرتم خواهد بود؛ چرا كه فرموده حكما است:

گفته مرد خدا افسانه نيست *** گفت ايشان گفت هر ديوانه نيست

اهل دين را دم ز پيغمبر بود *** گفت اهل دين ز جان خوش تر بود

لهذا حسب المقدور به جهت تصحيح اين نسخه ساعتى راحتى نكردم، سعى هاى بسيار و كوشش هاى بى شمار كردم، تا آخر الأمر جمعى از فضلاى ذيشان را شفيع

ص: ۱۹۱

خود كرده، حل اين عقده و رفع اين شيهه را از عالم الجميل و الكامل الجليل، فصيح اللسان، بديع الزمان، فخز المجتهدين، شيخ الطائفة، جناب الشيخ محمد - دام مجده العالى - كه نسخه اصل به خط مصنف نوّر الله مرقده در نزد ايشان به جهت قرابت نسب، كه ايشان را خال اعظم بوده، و از عبارات و اشارات و كنايات اين كتاب مفصلاً مطّلع بوده، مسألت و درخواست نموده، و جناب ايشان انجام اين مسئول را به سبب خلق كريم تفضّل نموده، اوقات شريف را در تصحيح اين تصنيف، مدّتى مديد مصروف داشته، تا به اجابت مقرون و حسب المرام گرديد، و خواطرهاى ملال گرفته ازين بشارت كامياب گرديد. له الحمد و الشكر...».

ص: ۱۹۲

تصویر

پايان هداية المسترشدين چاپ سنگى 1283 ق.

ص: 193

تصویر

پايان هداية المسترشدين چاپ سنگى 1273 ق.

ص: 194

بينايى يك چشم سالم را داشت، و با اين حال وى را تأليفات عديده در فقه و اصول هست و از معاصرين خود در اين علم به مرّات برترى داشت.

مير شمس الدين حكيم الهى(۱) مى گفت: صاحب «شرح لمعه» اگر در زمان وى بود اعتراف مى كرد كه «شرح لمعه» را كه خود گفته مثل او نمى تواند تدريس كند...

مدرس وى در خانه شخصى كه در محلّه مسجد حكيم در كوچه معروف به سينه سنگى واقع است بود و در مسجد ذوالفقار بازار امامت مى كرد.(۲)

آخوند گزى مى نويسد: «مجتهدى مسلّم بوده ومقلّد بسيار داشت، وامام جماعت مسجد ذوالفقار، وبسيار پير شده بود، واز اول تا آخر تحصيل گوشه نشين ومشغول به نوشتن كتاب فقه واصول وغيرهما ودرس گفتن بوده، وخيلى زحمت در علم كشيده.

كتاب هاى بسيار نوشته: «جامع السعادة» رساله عمليه فارسى كه خيلى فايده ها دارد، «رضوان الآملين» حاشيه بر قوانين، «أنوار الرياض» حاشيه بر شرح كبير، «جنة المأوى» كه منظومه فقه است، صد هزار شعر، «عروة الوثقى» فقه استدلالى، «غاية القصوى» در اصول، مفصّل، «انيس المتّقين» در گناهان كبيره، خيلى جمع كرده، منظومه عربى در مصيبت، چند قطعه اى، وغير ذلك. وفات او در سنه ۱۲۸۷ بوده، وآنچه در بالاى قبر نوشته اشتباه شده، ايام گرانى كه خيلى اصفهان سخت شد وگندم بلكه ارزن

ص: ۱۹۶

يك من يك تومان رسيد وگرانى وقحطى از دو سال متجاوز شد».(1)

تصویر

آغاز جلد اول منظومه جنة المأوى فقيه شهشهانى

ص: 197

تصویر

صفحه دوم از جلد اول منظومه جنة المأوى فقيه شهشهانى

ص: 198

تصویر

آغاز جلد دوم منظومه جنة المأوى به قلم سيد ابوالحسن شهشهانى شاگرد مؤلف

ص: 199

تصویر

آغاز جلد دوم منظومه جنة المأوى به قلم سيد ابوالحسن شهشهانى شاگرد مؤلف

ص: 200

تصویر

آغاز جلد دوم منظومه جنة المأوى به قلم سيد ابوالحسن شهشهانى شاگرد مؤلف

ص: 201

تصویر

آغاز جلد دوم منظومه جنة المأوى به قلم و مهر مؤلف، نسخه كتابخانه مجلس

ص: 202

تصویر

پايان بخش اول از جلد دوم منظومه جنة المأوى به قلم سيد ابوالحسن شهشهانى شاگرد مؤلف

ص: 203

تصویر

پايان بخش اول از جلد دوم منظومه جنة المأوى به قلم سيد ابوالحسن شهشهانى شاگرد مؤلف

ص: 204

تصویر

پايان بخش اول از جلد دوم منظومه جنة المأوى به قلم سيد ابوالحسن شهشهانى شاگرد مؤلف

ص: 205

تصویر

آغاز جلد دوم منظومه جنة المأوى فقيه شهشهانى، نسخه كتابخانه مجلس

ص: 206

تصویر

آغاز جلد اول انوار الرياض فقيه شهشهانى، نسخه خطى

ص: 207

تصویر

انجام جلد هشتم انوار الرياض فقيه شهشهانى، نسخه خطى

ص: 208

تصویر

پايان نسخه اى از انوارالرياض به خط سيد محمد مسيح درب امامى، كتابخانه آستان قدس

ص: 209

تصویر

آغاز جلد اول رضوان الآملين به خط ملا محمد رضا خوزانى

ص: 210

تصویر

آغاز جلد اول رضوان الآملين به خط ملا محمد رضا خوزانى

ص: 211

تصویر

آغاز جلد دوم رضوان الآملين شهشهانى به قلم يكى از شاگردان او

ص: 212

تصویر

آغاز جلد دوم رضوان الآملين شهشهانى به قلم يكى از شاگردان او

ص: 213

تصویر

آغاز جلد اول غاية القصوى فقيه شهشهانى، نسخه خطى

ص: 214

تصویر

آغاز جلد اول غاية القصوى فقيه شهشهانى، نسخه خطى

ص: 215

تصویر

برگى از عروة الوثقى شهشهانى، به خط مؤلف

ص: 216

تصویر

آغاز مشكوة الهداية فقيه شهشهانى، به خط مؤلف

ص: 217

تصویر

آغاز عيشة راضية شهشهانى، به خط مؤلف

ص: 218

تصویر

انجام عيشة راضية شهشهانى، به خط مؤلف

ص: 219

تصویر

آغاز أنيس المتقين شهشهانى، نسخه خطى كتابخانه علامه روضاتى

ص: 220

تصویر

آغاز أنيس المتقين شهشهانى، نسخه خطى كتابخانه علامه روضاتى

ص: 221

تصویر

آغاز مناسك حج شهشهانى، نسخه خطى

ص: 222

تصویر

آغاز مناسك حج شهشهانى، نسخه خطى

ص: 223

شاگردان فقيه شهشهانى:

۱. حاج ابو جعفر كرمانى.(۱)

۲. سيد ابو الحسن شهشهانى.(۲)

۳. ميرزا ابو المعالى كلباسى.(۳)

۴. ميرزا محمد باقر خوانسارى صاحب روضات.(۴)

۵. ميرزا محمد باقر حكيم باشى.(۵)

۶. حاج ميرزا بديع درب امامى.(۶)

ص: ۲۲۴

تصویر

آغاز سدرة المنتهى فى شرح جنة المأوى از سيد ابوالحسن شهشهانى

ص: 225

تصویر

آغاز سدرة المنتهى فى شرح جنة المأوى از سيد ابوالحسن شهشهانى

ص: 226

تصویر

آغاز سدرة المنتهى فى شرح جنة المأوى از سيد ابوالحسن شهشهانى

ص: 227

تصویر

سدرة المنتهى فى شرح جنة المأوى از سيد ابوالحسن شهشهانى

ص: 228

تصویر

آغاز سدرة المنتهى فى شرح جنة المأوى از سيد ابوالحسن شهشهانى

ص: 229

تصویر

پايان نسخه خطى سدرة المنتهى سيد ابو الحسن شهشهانى

ص: 230

تصویر

تقريظ فقيه شهشهانى بر الغرّة الحنفية فى شرح الدرّة النجفية شاگردش سيد ابوالحسن شهشهانى

ص: 231

تصویر

آغاز جلد سوم الغرّة الحنفية سيد ابوالحسن شهشهانى، نسخه آستان قدس

ص: 232

تصویر

آغاز جلد سوم الغرّة الحنفية سيد ابوالحسن شهشهانى نسخه آستان قدس

ص: 233

تصویر

آغاز جلد سوم الغرّة الحنفية سيد ابوالحسن شهشهانى نسخه آستان قدس

ص: 234

تصویر

آغاز جلد سوم الغرّة الحنفية سيد ابوالحسن شهشهانى نسخه آستان قدس

ص: 235

تصویر

پايان جلد سوم الغرّة الحنفية سيد ابوالحسن شهشهانى نسخه آستان قدس

ص: 236

تصویر

پايان جلد سوم الغرّة الحنفية سيد ابوالحسن شهشهانى نسخه آستان قدس

ص: 237

۷. سيد جعفر خليفه سلطانى.(۱)

۸. سيد حسن مقدّس.(۲)

۹. ملا محمد حسين فاضل اردكانى.(۳)

۱۰. آخوند ملا حسين كرمانى.(۴)

۱۱. ملا محمد حسين عارفچه.(۵)

۱۲. محمد رحيم شيخ الإسلام.(۶)

۱۳. ميرزا محمد رضا خوزانى.(۷)

۱۴. سيد زين العابدين رضوى خوانسارى.(۸)

۱۵. آقا سيد شهاب الدين نحوى.(۹)

۱۶. سيد محمد صادق خوانسارى.(۱۰)

۱۷. ملا محمد صالح كرمانى.(۱۱)

۱۸. شيخ محمد طاهر دزفولى.(۱۲)

ص: ۲۳۸

۱۹. ميرزا عبد الجواد نورى.(۱)

۲۰. ميرزا عبد الرزاق رشتى.(۲)

۲۱. ملا عبد العلى هرندى.(۳)

۲۲. آقا سيد عبد الغفار تويسركانى.(۴)

۲۳. محمد على حكيم ايمانى خوانسارى.(۵)

۲۴. مير محمد على مازندرانى شاهاندشتى.(۶)

ص: ۲۳۹

۲۵. شيخ على محمد دهاقانى.(۱)

۲۶. ميرزا فتح الله نمازى اصفهانى، شيخ الشريعة.(۲)

۲۷. محمد محسن اصفهانى.(۳)

۲۸. محمد مسيح بن عبد الحميد موسوى درب امامى.(۴)

۲۹. آخوند ملا محمد كاشانى.(۵)

۳۰. شيخ مرتضى فروشانى.(۶)

۳۱. ملا مهدى شاه طورى.(۷)

۳۲. شيخ هادى طهرانى.(۸)

۳۳. علامه ميرزا محمد هاشم چهارسوقى.(۹)

۳۴. حاج ميرزا يحيى مستوفى بيدآبادى.(۱۰)

ص: ۲۴۰

فقيه شهشهانى در روز پنج شنبه عيد قربان 1287 ق در حدود صد سالگى وفات يافت و چون اولاد نداشت تمام كتب و املاك و اموال خود را وقف يا وصيّت به وقف كرد. عبارات سنگ قبر او متضمن نام برخى از تأليفات اوست: «ألا إنّ أولياء الله لا خوف عليهم ولا هم يحزنون وقد وفد علي ربّه الكريم ونال إلي «رضوان الآملين» في «الجنّة المأوي» العالم النحرير، مظهر «أنوار رياض» التحقيق، البالغ في التقوي إلي «غاية القصوي»، ماحي الشرك والإلحاد، وحامي شريعة أجداده الأمجاد، والمتمسّك بعروتهم الوثقي، الذي وصل إلي جوار ربّه ووافق لتاريخه: «وذلك جزاء من تزكّي» 1289 النور الشعشعاني، الأمير سيّد محمّد بن السيّد عبد الصمد الشهشهاني في ذي حجه 1289».

تصویر

تقريظ فقيه شهشهانى بر منهج الرشاد محمد جعفر كلباسى، نسخه خطى

ص: 241

الفاضل النحرير، وحيد عصره و فريد دهره، الشيخ التقي النقي المسمّي بالشيخ محمد تقي نوّر الله مرقده جمعتها في هذا الكتاب».

مصاحبى داراى مقام شامخى در علم و فقاهت و مقامات بلند علمى او مورد تأييد فقهاى بزرگ زمان بوده، حاج محمد جعفر آباده اى پس از مشاهده برخى از آثار او، وى را مجتهد مسلّم دانسته و از او با تعبير «فقيه الأصحاب» نام برده است.

وى در پايان جلد سوم كتاب «قناطر الوصول» پس از برشمردن تأليفات خود، به تقريظ آباده اى بر رساله «اصلاح ذات البين» او اشاره نموده و مى نويسد: «وقد جئت بكثير منها إلي خدمة الشيخ المعظّم البدل المحقّق، والإمام المكرّم النحرير المدقّق، شمس الملة والدين، وآية الله في الأرضين، فخرالمحقّقين، وخاتم المجتهدين، ونجد المحدّثين، قدوة الأوائل والأواخر، وصاحب المناقب والمفاخر، أعني أستاد الكلّ في الكلّ الحاج محمد جعفر الفارسي -، أدام الله ظلّه العالي - وقد طالعها وشرّفني في الرسالة الموسومة بإصلاح ذات البين وأكثر الرأفة والالتفات إلي أزيد ممّا أليق به بكثير. وكتب في آخرها بخطه الشريف تلك الفقرات السنية الرفيعة التي قد نقلتها بخطه الرقاع: «وتشرّفت بمطالعة ما أفاده زيد فضله وعلمه، وألفيته من أهل استنباط الأحكام الإلهيه وأنّ التقليد حرام عليه. حرّره خادم المذهب الجعفري محمد جعفر الفارسي في المحرّم ۱۲۷۲».

در نسخه خطى «قناطر الوصول» در ذيل عبارات فوق، تأييديه ديگرى از حاجى آباده اى به خط مبارك ايشان به چشم مى خورد كه چنين مرقوم نموده است: «نسخه اى اين حقير ديده ام در مسأله اى چند از مسائل فقهيه، در آخر آن نسخه، اين فقره را اين حقير نوشته ام، درباره جناب مستطاب معلّى القاب، فقيه الأصحاب، آخوند ملا ميرزا محمد، و اين اعتقاد را درباره ايشان داشتيم و به همين اعتقاد باقى هستم. ۲۶ شهر رمضان ۱۲۷۴. حرّره خادم المذهب الجعفرى محمد جعفر الفارسى».

به نوشته سيد عبد الجواد بلاغى وى در سال ۱۲۵۸ با خواهر زادگان خود: ميرزا عبد الخالق و خواهرش از قريه محمّديه نايين به اصفهان آمد و به واسطه كمالات خود

ص: ۲۴۳

در نزد آيات عظام: حاج محمّدجعفر آباده اى و مير سيّد محمّد شهشهانى پايگاهى بلند و منزلتى ارجمند يافت تا آنجا كه خواهر زاده خود يعنى خواهر ميرزا عبد الخالق را به آية الله مير سيّد محمّد شهشهانى تزويج نمود.(۱)

كتاب «قناطر الوصول» مهم ترين اثر علمى آية الله مصاحبى است كه در سه جلد مفصل شامل يك مقدمه و ۱۴ صراط و يك خاتمه تنظيم شده است. جلد اوّل آن كه تا پايان صراط پنجم در مباحث الفاظ را دربر دارد و در سال ۱۲۶۸ به انجام رسيده است به خط مؤلف در ۲۶۰ برگ به شماره ۵۹۹۳ كتابخانه مجلس شوراى اسلامى و نسخه خطى جلد سوم نيز كه شامل صراط ۱۲ در ادله عقليه تا پايان كتاب است و در ۲۴ ربيع الثانى ۱۲۷۷ به اتمام رسيده به خط مؤلف شامل ۲۵۵ برگ به شماره ۱۴۶۵ در همان كتابخانه نگهدارى مى شود. وى در پايان كتاب ارجمند خود مى نويسد:

«هذا هو المجلّد الثالث من الكتاب الذي صنّفته في الاصول وسمّيته «قناطر الوصول» وهذا آخر مصنفاتي في تاريخ اختتامه ۱۲۷۳. وقد صنفت رسائل في الفقه أيضاً؛

منها: رسالة في الطهارة موسومة بنظم الدرر.

ومنها رسالة في كيفية زيارة العاشوراء موسومة بالدرة الحمراء.

ومنها رسالة في وقت نافلة الظهرين موسومة باللؤلؤ المكنون.

ومنها رسالة في المحرمات بالمصاهرة موسومة بالعرائس البكرية.

ومنها رسالة في الشقاق والخلع موسومة باصلاح ذات البين.

«مسالك النهج فى مناسك الحج» يا «بيت الشرف» اثر فقهى مفصّل ديگر اوست در آداب و احكام حج و عمره كه نسخه خطى آن به خطّ مؤلف در ۲۵۶ برگ به شماره ۱۴۴۶۴ كتابخانه مجلس شوراى اسلامى موجود است.

اين اثر در ۲۴ ربيع الثانى ۱۲۷۷ به اتمام رسيده است.

ص: ۲۴۴

«مجلاة المشاعر» كه شرحى مزجى بر كتاب «مشاعر» ملاّصدرا است و در سال ۱۲۴۴ ق تأليف شده و «نظم الدرر فى حلّ وعقد المختصر» در موضوع طهارت از ديگر آثار اوست. همچنين لغزى به عربى و فارسى راجع به مسائل كُر از ايشان به همراه منظومه فرزندش ميرزا غلامعلى در علم اصول فقه به چاپ رسيده است.

عبرت نائينى در «مدينة الأدب» مى نويسد: «ملاّ ميرزا محمّد مصاحبى نائينى جدّ امّى نگارنده كه از اجلّه علما و ائمه حكما بوده و در اين دو فن او را تأليفات و تصنيفات است و در ۱۲۷۸ وفات يافته، در تكيه مادر شاهزاده مدفون است».(۱)

ميرزا غلامعلى نائينى فرزند بزرگ او از اهل علم و فضل و ادب بوده و همه انواع خط، خصوصاً خط نسخ را در نهايت خوبى مى نوشته و شعر هم مى گفته است.

وى در نائين و اصفهان سكونت داشته و در اواخر عمر در تهران اقامت گزيده و در آن جا وفات نموده است. از آثار اوست: منظومه در مسأله حجّيّت ظنّ ، از مسائل علم اصول فقه، بالغ بر ۲۳۶ شعر به زبان عربى كه در جمادى الاولى سال ۱۲۸۸ پايان يافته و با تقريظ حاج شيخ محمّد باقر نجفى در تاريخ ۱۲۹۱، به ضميمه چند رساله ديگر و دو صفحه مقدمه دكتر غلامحسين مصاحب، به خط عبرت نائينى در سال ۱۳۵۱ در مطبعه علمى تهران چاپ سنگى شده است.(۲)

وى جد ّدكتر غلامحسين مصاحب از اجلّه دانشمندان و اساتيد رياضى ايران بود.

ص: ۲۴۵

تصویر

آغاز جلد اول قناطر الوصول شهدادى نائينى به خط مؤلف

ص: 246

تصویر

آغاز جلد اول قناطر الوصول شهدادى نائينى به خط مؤلف

ص: 247

تصویر

پايان جلد اوّل قناطر الوصول شهدادى نائينى، به خط مؤلف، نسخه خطى كتابخانه مجلس

ص: 248

تصویر

آغاز جلد سوم قناطر الوصول شهدادى نائينى، به خط مؤلف، نسخه خطى كتابخانه مجلس

ص: 249

تصویر

پايان جلد سوم قناطرالوصول شهدادى به خط مؤلف، با تقريظ حاج محمد جعفر آباده اى

ص: 250

تصویر

پايان بيت الشرف شهدادى نائينى، به خط مؤلف، نسخه خطى كتابخانه مجلس

ص: 251

تصویر

آغاز نسخه خطى الدرة الحمراء ملا محمد شهدادى نائينى

ص: 252

تصویر

آغاز نسخه خطى الدرة الحمراء ملا محمد شهدادى نائينى

ص: 253

تصویر

نمونه خط زيباى آقا غلامعلى نائينى

ص: 254

تصویر

انجام منظومة فى حجية الظن آقا غلامعلى نائينى نسخه خطى

ص: 255

تصویر

تقريظ حاج شيخ محمد باقر نجفى بر منظومه آقا غلامعلى نائينى، چاپ سنگى

ص: 256

تصویر

يادداشت دكتر مصاحب بر منظومة فى أصول الفقه نائينى، چاپ سنگى

ص: 257

تصویر

يادداشت دكتر مصاحب بر منظومة فى أصول الفقه نائينى، چاپ سنگى

ص: 258

تصویر

آغاز منظومه دموع العين شهدادى نائينى

ص: 259

الحاج آغا جلال و مؤيّد العلماء».(1)

داشته اند. در انقلاب زنديه مكنت آنها از دستشان رفت و قليلى از ماليه آنها مانده، مادرش دو پسر خود را برداشته، به عتبات عاليات عرش درجات برده، به تحصيل علوم بداشت. حاجى ملا محسن كه برادر اكبر بود به كمال علم و زهد و تقوا و پرهيز آراسته شد، و «بسمل» كه حاجى ملا حسن نام داشت هم در علوم كمال تسلط به هم رسانيد، و در ادبيّت ربطش بيشتر شد. بعد از تحصيل و تكميل در سال ۱۲۲۱ هر دو برادر به كرمانشاهان آمده، مرحوم دولتشاه كمال احترام از آنها به عمل آورد.

و حاجى ملا محسن با اين كه به مرافعات و محاكمات و تدريس اشتغال داشت و در تمام مشكلات مسائل مردم رجوع به ايشان مى كردند، مدار معاش خود را به خياطى مى گذرانيد، و ابداً به غذاى حكّام و مباشران لب نمى آلود، بلكه از نشستن بر فرش و مجلس آنها احتراز داشت. بعد از آن كه در سال ۱۲۴۷ به مرض طاعون درگذشت، آقا محمد مهدى فرزندش به جاى او نشست. او نيز مرد بزرگى بود.

حالا آقا عبد الله پسر آقا محمد تقى پسر آقا محمد مهدى رياست شرعيه را دارد و مرد با علم و فضل است».(۱)

آقا محمد مهدى از اعاظم علماى كرمانشاه و شاگرد علامه شيخ محمد تقى رازى بوده است.(۲) وله تصانيف، منها: شرح الشرائع فى مجلّدين،(۳) ينتهى إلى آخر الدماء الثلاثة من كتاب الطهارة. وقد كتب أستاذه العلامة الشيخ محمد تقى صاحب حاشية المعالم عليه إجازة وتقريظاً بخطه.(۴) و شرح التبصرة وصل فيه إلى آخر كتاب الطهارة.(۵) و رسالة فى

ص: ۲۶۲

تكليف الكفّار بالفروع،(۱) و الفرائد منظومة فى الكلام، وهو فى مجلدات.(۲) و «مجامع الآمال» فى المواعظ والأخلاق.

توفّى حدود سنة ۱۲۸۰ ق. وله أولاد علماء: الآغا محمد كريم العالم المتوفّى قبل والده، والآغا محمد جعفر، والآغا محمد تقى العالم المصنّف المتوفّى ۱۳۰۸ ق، والد الحاج آغا محمد مهدى(۳) المنتهية إليه اليوم رئاسة هذ البيت».(۴)

فرزندان آقا محمد مهدى فيض مهدوى: آقا محمد جعفر فيض مهدوى و آقا ضياء الدين فيض مهدوى(۵) هر دو از علماى بزرگ كرمانشاه بوده اند.

ص: ۲۶۳

تصویر

آغاز شرح شرائع آقا محمد مهدى كرمانشاهى

ص: 264

شيراز، هر روزه اهل علوم را از نتايج افكار ابكار خود بهره مند مى فرمود.(۱)

در سال ۱۲۹۳ در شيراز به رحمت ايزدى پيوست و در صحن تكيه خواجه حافظ مدفون گرديد و قبرش زيارتگاه مسلمانان است.

و از مآثر آن جناب است حاشيه بر كتاب «قوانين اصول» و شرح «نتايج اصول» و حاشيه بر كتاب «رسائل» استاد فقها و اصوليين حضرت شيخ مرتضى دزفولى».(۲)

«كان عالماً فاضلاً فقيهاً أصولياً متكلماً حسابياً رياضياً، له اليد الطولي في العلوم الرياضية ومنها الهندسة. قرأ في إيران، ثمّ هاجر إلي النجف وقرأ علي الشيخ محمد حسن صاحب «الجواهر» وعلي الشيخ مرتضي الانصاري وغيرهما. وبعد أن بلغ درجة الاجتهاد خرج من النجف فاجتاز بشيراز، فاستطابها وأقام بها وحصل له القبول التام من الخاص والعام وتصدّي للقضاء ونفذت أحكامه ودرس وأفاد وأمر بالمعروف ونهي عن المنكر، وألّف وصنّف. له: حاشية كبيرة علي «رسائل» شيخه الشيخ مرتضي مطبوعة مبسوطة مرغوبة، كان يعرضها عليه فيستحسنها،(۳) ورسالة في الردّ علي رسالة «دليل المتحيرين» للسيد كاظم الرشتي».(۴)

علامه كجورى از خواص شاگردان صاحب ضوابط بوده، تقريرات درس اصول استاد را در سال ۱۲۵۰ و ۱۲۵۱ نگاشته كه بحث اجتهاد و تقليد آن اخيراً چاپ شده است. شرحى نيز بر كتاب اجارة و صلاة «شرائع الإسلام» نگاشته و بر استاد عرضه كرده و اجازه اجتهاد از او دريافت نموده است.(۵)

ص: ۲۶۶

تصویر

اجازه صاحب ضوابط به شيخ مهدى كجورى

علامه كجورى كتاب البيع «شرايع» را نيز در آخرين سال هاى عمر شرح كرده كه بسيار مفصّل است. شرحى مفصّل و مزجى نيز بر «نتائج الأفكار» استاد نگاشته كه تاريخ شروع آن سال 1256 ق بوده و در دو جلد تدوين شده است.(1)

ص: 267

از ديگر آثار اين عالم جليل «الفوائد الرجالية» به چاپ رسيده است.

علامه سيد حسن صدر مى نويسد: «رأيته لمّا جاء إلي زيارة العتبات رجلاً جليلاً وقوراً... عليه آثار الصلاح، علي وجهه نور التقوي والعلم، حلو الشمائل. كان نعم المروّج للدين. علت كلمة الشرع في أيامه؛ لأنه كان رئيساً عظيماً مسلّماً عند الكلّ ...

وكان له ولد فاضل صالح تقي نقي اسمه الشيخ جعفر، كان عندنا في السامراء من المهذّبين الصلحاء، وراح إلي شيراز، ولم تطل أيامه وتوفي أيضاً، رحمة الله عليه».(1)

37. حاج ملا هادى سبزوارى

تصویر

حكيم متأله و عارف شهير. شرح حالات او از قرار تقرير جناب آقا ميرزا سيد حسن داماد آن مرحوم چنين است:

ولادت آن مرحوم در سنه 1212 است كه لفظ «غريب» مادّه تاريخ است. پدر او حاج مهدى از تجار و ملاك سبزوار بود. وى به شوق فطرى به تحصيل علم راغب شده و در سنّ 21 سالگى به عزم حج از سبزوار حركت فرموده، و در علوم غريبه و سطوح فقهيه صاحب امتياز بين الأقران بوده است. فرموده بود: چون در آن زمان اصفهان دارالعلم بود، زودتر از موسم به اصفهان رفتم كه درك فيض علماء آنجا را بنمايم. قصد اقامت يك ماهه نمودم و به درس حاجى كلباسى و مرحوم شيخ محمد تقى حاضر مى شدم، و در تفحّص محاضر ديگر نيز بودم... مؤنه سفر حج را به كتاب و لوازم اقامت صرف كردم. ده سال إلا كسرى در محضر آن استاد بزرگ (آخوند ملا اسماعيل)

ص: 268

مشغول تحصيل بودم. پس از پنج و شش سال در حوزه منتجه آن مرحوم، كه پس از فراغت از درس، خود به محضر مرحمت مآب آخوند ملا على نورى مى رفت، من هم حاضر مى شدم... در اواخر سنه چهل و دو كه مرحوم استاد آخوند ملا اسماعيل به سمت طهران تشريف فرما شدند،(۱) من هم شدّ رحال به سمت خراسان نمودم، و محلّ اقامت را مشهد مقدّس قرار دادم، و در مدرسه حاجى حسن علوم عقليه و نقليه را مباحثه مى كردم. در اواخر سلطنت خاقان به مكّه مشرّف شدم.

[داماد حكيم در ادامه اضافه مى كند كه:] بعد از مراجعت از مكّه معظّمه، ده سال از زمان سلطنت محمد شاه مرحوم را نيز در مشهد بودند، و هر دو علم را درس مى فرمودند. شاگردان مجتهد صاحب فتوا و مسند ترافع، در مشهد و سبزوار داشتند.

در علم طبّ نيز بهره وافر داشتند... حاجى مرحوم پس از مراجعت از اصفهان، قدرى از اموال موروثى خود را به فقراء ارحام انفاق فرموده بود. مؤنه وى منحصر بود به يك جفت گاو زراعت و باغچه مختصرى كه در فصل انگور، تمام طلاب را به آنجا دعوت مى فرمودند. از حاصل زراعت، پس از اداء حقوق واجبه، ثلث آن را موضوع و متدرّجاً به فقراء مى دادند. روز عيد غدير به فقرا و سادات، يك قران و به غير سادات ده شاهى عيدى مى دادند، و ده شب در عاشورا روضه مى خواندند، و مجلس مختص فقراء بود، و غذا نان وآبگوشت بود. از طلاب مدرسه هركس مايل بود مى رفت. و هرگز از كسى چيزى نمى خواست و قبول نمى كرد.(۲)

در «مآثر» مى نويسد: «هر حكيم متأله و عارف متصوّف و مرتاض متشرّع كه در عصر ما هست انتسابش به آستان اوست. در اين مائه گذشته، حكمت و معقول را اين

ص: ۲۶۹

مرد فرد، به همانطور تأسيس كرد كه شيخ مرتضى فقه و اصول را.

مردم از وى كرامات چند نقل مى كنند... در اشعار «اسرار» تخلص مى كرد.

مولى كاظم سبزوارى متخلص به «سرّ» در تاريخ فوت استادش «اسرار» گفته:(1)

اسرار چو از جهان به در شد *** از فرش به عرش ناله سر شد

تاريخ وفاتش ار بپرسند *** گويم كه نمرد زنده تر شد

حاج ملا هادى در عشر آخر ذى حجه 1289 به رحمت ايزدى پيوست.

مدّت عمرش هفتاد و هشت سال بود، به عدد «حكيم».(2)

تحقّقت منه حصول الملكة القدسية والمنحة الربانية المسماة برتبة الاجتهاد، مقروناً بالرشاد والسداد، والحمد لله ارتضاه أهلاً لذلك؛ فجعله حاكماً بين العباد ودليلاً علي الرشاد وكعبة لأيتام آل محمد صلي الله عليه وآله، وحافظاً للشريعة وكهفاً منيعاً للشيعة؛ فإنه مجتهد مطلق مندرج في قوله عليه السلام: إني قد جعلته عليكم حاكماً».

صاحب جواهر در اجازه ديگرى كه براى شاگرد خود مرقوم داشته مى نويسد:

«فحمدت الله تعالي شأنه علي بلوغه إياها علي جهدي وتربيتي، وأنه لم يضيع تعبي في تعليمه وتفهيمه، وهو أعلم حيث يجعل رسالته، وشكرته علي ارتضائه حاكماً بين العباد ودليلاً علي الرشاد، وأن الرادّ عليه رادّ علي الله ورسوله والأئمة الطاهرين؛ فالواجب علي كافة المؤمنين إنفاذ حكمه، وامتثال أمره، وقبول فتواه، والاهتداء بتنويره وهداه. وقد استجازني كما هي عادة العلماء وسجية الفضلاء؛ وحيث كان هو بالإجازة حقيق أجزت له - وفقه الله لأعلي المعارج والارتقاء ألي اقصي المدارج - أن يروي عني الكتب الأربعة... وما برز منّي في قالب التصنيف من كتب ورسائل وتعليقات وأجوبة مسائل، سيما كتابنا الكبير المسمّي بجواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام الذي منّ الله علينا بإتمامه... نسأل الله تعالي أن يجعله ذخراً لنا يوم نلقاه. وأجزت له أيضاً جميع مقروءاتي ومسموعاتي ومجازاتي؛ فمنها: ما أخبرني به قرائة وسماعا وإجازة شيخنا العالم العلامة وأستاذنا الفاضل الفهامة، المحقق النحرير والفقيه العديم النظير، خاتمة العلماء وناطورة الفقهاء، وحيد عصره وفريد دهره، أعجوبة الزمان في سياسة الدنيا والدين... الأكبر الشيخ جعفر قدّس سرّه عن شيخه وأستاده العالم العلامة، بحر العلوم، وكشّاف الهموم، صاحب المعجزات الظاهرة، والكرامات الباهرة، المؤيد بروح القدس، السيد محمد مهدي الطباطبائي...».(۱)

ص: ۲۷۲

تصویر

اجازه صاحب جواهر به آقا احمد كرمانى

ص: 273

تصویر

اجازه صاحب جواهر به آقا احمد كرمانى

ص: 274

تصویر

آغاز اجازه دوم صاحب جواهر به آقا احمد كرمانى

ص: 275

تصویر

پايان اجازه دوم صاحب جواهر به حاج آقا احمد كرمانى

ص: 276

مرحوم حاج آقا احمد پس از عمرى خدمت به دين و مردم در دهم ربيع الاول ۱۲۹۵ ق در سنّ ۷۵ سالگى به جوار رحمت حق شتافت(۱) و جنازه اش پس از دفن موقّت در كرمان، به وسيله فرزندش آية الله حاج شيخ على مجتهد به عتبات حمل گرديد. آية الله حاج ابوجعفر، آقا شيخ على مجتهد، حاج آقا حسن، حاج آقا حسين و حاج شيخ يحيى احمدى فرزندان پسر او بودند. علامه طهرانى مى نويسد:

«تنبيه الغافلين في ردّ القوم الضالين القائلين بوجوب معرفة الركن الرابع، للشيخ أحمد بن علي الكرماني. كان تلميذ صاحب «الفصول» الذي توفي سنة ۱۲۵۴. لمّا رأي الرسالة في وجوب معرفة الركن الرابع ردّ عليها بهذا الكتاب بعد وفاة أستاذه بسنتين بلسان عربي مبين. وألحق بآخره ولده الشيخ علي بن أحمد بن علي الكرماني عدّة حكايات وجدها بخطّ أبيه المؤلف. وهي فارسية. ينقل فيها عن شيخه صاحب «الفصول»، وعن عالم ربّاني في كربلاء سنة ۱۲۸۰، فيظهر وفاته بعد التاريخ. والنسخة بخط تلميذ المؤلف السيد محمد بن السيد باقر الحسيني اليزدي الفيروزآبادي كتبها سنة ۱۳۲۰ وقرظه مع الإطراء نثراً ونظماً، وهي موقوفة مدرسة السيد البروجردي.

ذكر المؤلف في أوّله أنّه كان بصدد تأليف الكتاب قبل سنين، لكنّه كان خائفاً من فرعون العصر؛ فهاجر من وطنه كرمان إلي البراري حتي انقلب الأمر وسلّط السلطان ناصر الدين شاه، وقتل الباب الذي هو مصراع هذا الباب، وصار والي كرمان مقرب الخاقان محمد حسن خان. ثمّ شرع في الكتاب، وذكر أولاً جملاً من كلام كريم خان المتوفي سنة ۱۲۸۳ في حياته، وشرع في الرد عليه. وينقل فيه كلام السيد كاظم الرشتي ووصيه المولي حسن گوهر والحاج مولي شفيع الذي صار بعد كريم خان مسمّي بالركن

ص: ۲۷۷

الرابع. ويذكر الشيخ الأنصاري داعياً له برحمه الله، ويذكر حضوره عند صاحب «الفصول» لإعلامه للمباهلة مع الآقا محمد الشريف آبادي الشيخي والسيد كاظم الرشتي وبعض وقائع أخر».(1)

مجاورة جدّي أبي عبد الله عليه السلام مع مرافقة السيد أبي الحسن، مع قلّة الزاد والمؤونة، وإعواز المعونة، وبقيت هناك سنوات متوالية. وتردّدتُ إلي السيد السند والحبر المعتمد السيد ابراهيم طيب الله مرقده، وقرأتُ عليه جملة من الفقه والاصول علي الطريقة الشريفة... ثمّ إني قرأتُ علي المرحوم المغفور الشيخ محمد حسين، برّد الله مضجعه، فصوله كثيراً، واستنسختُ من الكراريس التي ألّفها بيده، حتي ضاق في الأمر، فبعتُ الجلدين وكتبتهما ثانياً، وصرفتُ الثمن في مؤنتي... ثمّ إني كنتُ تردّدتُ عند غيرهم لبعض العلوم، وقد تصدّيتُ في جمع التقريرات، وشرح مختصر الأستاذ في الأصول المسمي بنتائج الأفكار، وألفت متفرّقاً، وأردت تغير الأسلوب من وضع الشريف إلي وضع أسّس في «القوانين» و «الإشارات» و «الفصول» فرأيت ذلك صعباً، فلذلك تركت».(۱)

«هاجر إلي النجف الأشرف عام ۱۲۶۰ وحضر علي أشهر أعلامها الفطاحل، أمثال الشيخ محمد حسن النجفي صاحب «الجواهر» والشيخ علي كاشف الغطاء والشيخ حسن كاشف الغطاء والشيخ مرتضي الأنصاري وغيرهم. ثمّ رجع إلي كربلاء المقدّسة، ولازم أستاذه صاحب «الضوابط» واختصّ به إلي آخر أيامه. وبعد اشتغل بالتدريس والإفادة حتي عام ۱۲۷۰ رجع إلي رامسر بطلب من أهاليها، وصار من كبار العلماء البارعين والأفاضل البارزين، وحصل علي مكانة رفيعة وزعامة عامة ورئاسة كبيرة، وفتح أبواب التدريس، وتخرّج عليه مجموعة من الشخصيات العلمية، واشتغل بالوظائف الشرعية من الجماعة والإفادة وترويج الدين. وكان علي جانب عظيم من الزهد والورع والتقوي، إلي أن وافاه الأجل، وخلّفه نجله الأكبر العلامة الفاضل السيد محمد كاظم».(۲)

علامه طهرانى در «الذريعة» مى نويسد:

ص: ۲۷۹

«نزهة الناظرين للسيد إسماعيل بن كاظم بن مقيم بن صادق ابن حسين بن مير عبد المطلب بن علي المعروف «پلاسيد». كشكول يحتوي علي ظرائف وتراجم... بدأ فيه في ۲۸ شوال ۱۲۸۷ وختمه ۱۳ ج ۲-۱۲۸۸. وأوله إجازة الرواية للمؤلف بتوقيع محمد بن الحسين بن محمد رضا الحسيني التنكابني الرشتي في ۱۲۹۳.

ولد المؤلف في ۱۲۳۲ في رامسر ببلدة علي الساحل الجنوبي لبحر قزوين بين مازندران وگيلان، ومات بها ۱۳۰۴. والنسخة موجودة عند السيد محمد تقي بن يعقوب بن علي السجادي التنكابني حتي يومنا هذا رمضان ۱۳۸۸».(۱)

آية الله سيد محمد تنكابنى در اجازه به سيد اسماعيل مى نويسد: «أما بعد، فقد استجازني السيدالسند والمولي المعتمد، العلامة الفهامة، سيد الطائفة وصديقهم، ورئيس السلسلة وثقتهم، وقد بلغ من العلم منتهاه، ومن الحلم أقصاه، جامع المعقول والمنقول، حاوي الفروع والاصول، فريد دهره ومجتهد عصره، العالم النبيل والفاضل الجليل، سيّدي وسندي السيد إسماعيل... فأجزته من تمام طرقي التي أجازني الفحول والعدول، كالأستاذ العلامة والوالد الروحاني الفهامة، الذي انعقدت علي فضله الخناصر، وأذعنت لورعه أهل المعاصر، الحاج محمد جعفر الاسترآبادي روّح الله روحه الشريف، والشيخ السند والحبر المعتمد، الحاذق الماهر الفائق الممتحن الشيخ محمد حسن النجفي، طيب الله مضجعه، والشيخ الفقيه وجيه الملة الشيخ الأستاذ الشيخ خضر الشلال جعل الجنة مثواه، والشيخ الفاضل الكامل الباذل الشيخ راضي النجفي برّد الله مضجعه، والمولي الخلي الوفي الصفي الحري السيد الميرزا محمدعلي الشهرستاني أفاضه الله، والمولي الباهر الماهر الزاهد الظاهر الملا علي البروجردي صهر مولانا ومقتدانا الميرزا أبي القاسم القمي عليه الرحمة، والمولي المعظّم المكرّم المحترم الحاج الملا نورعلي التنكابني، أسكنه الله مقام العلماء، والسيد السند المعتمد الممجّد، المشتهر في الآفاق، المنعقد علي زهده واجتهاده الإجماع

ص: ۲۸۰

والاتّفاق، الحاج السيد محمد الخراساني المعروف بالقصير، أسكنه الله في قصوره العالية. ثمّ إنه قد كفاني ذكر إجازة الأول والأخير بأنّه قد أجازهما سيد الطائفة، حجة السلسلة، أستاذ جميع من تأخر بقول المادح والواصف: ما هذا بشر، السيد علي الطباطبائي...».(1)

ويصرف الناس بأفعاله وأقواله عن معاصيه. وكانت له اليد الطولي في الوعظ والإرشاد لكافة العباد، وصارت له مركزية تامة في قلوب الخاصة والعامة، حتي لقّب بالواعظ، وكفي به فخراً؛ إذ هو من صفات الأنبياء والأولياء. فكان إذا رقي المنبر حضر تحت منبره آلاف من الناس بأصنافهم المختلفة من العلماء، وقد ارتدع جمع من العاصين عن معصيتهم. وبالجملة، كانت مجالس وعظه رياض الحقائق والدقايق، وكلمته محرقة الأكباد والقلوب، ومواعظه مقطرة الدماء من الجفون مكان الدموع».(1)

تصویر

أصله من شوشتر - تستر - وبها ولد. «ولوالده المولي حسين الفقيه الشهير بالواعظ مختصر الإصلاح ألّفه بأمر أستاده السيد المجاهد المؤلف لإصلاح العمل والمتوفي 1242.

وكان المولي حسين هذا(2) ابن الحسن بن المولي علي بن علي المعروف بالنجّار

ص: 282

التستري كما ذكر في «غنيمة السفر». والمولي علي هو الذي ترجمه السيد عبد الله الجزائري في إجازته الكبيرة بقوله: مولانا علي بن علي النجار التستري أخي وثقتي وخاصتي، العالم الورع الجليل الذي لا يماثل بكفو ولا عديل، إلي آخر الترجمة. كتبها في ۱۱۶۸ و دعا له بقوله: سلّمه الله تعالي، فيظهر حياته في التاريخ».(۱)

«سكن أبوه الكاظمية وتوطّنها، وله بها داراً. فقرأ ولده الشيخ جعفر علي علماء الكاظمية، واختصّ أخيراً بالشيخ إسماعيل بن الشيخ أسد الله التستري الكاظمي، وشارك في الدرس الشيخ محمد حسن آل ياسين الكاظمي الفقيه الشهير. ويقول بعض أهل العصر: كانا كفرسَي رهان، وما أشبههما بصاحبَي «المدارك» و «المعالم» انتهي.

وقرأ المترجم علي الشيخ عبد النبي الكاظمي علمي المعاني والبيان وكثيراً من العلوم العربية، وقرأ علي الشيخ إسماعيل المذكور «شرح المختصر» للعضدي في اصول الفقه، حتي إذا جاء الطاعون سنة ۱۲۴۶ رحلا معاً إلي ششتر، فراراً من الطاعون.

ثمّ جاؤا إلي كربلاء وحضرا علي صاحب «الفصول» وشريف العلماء في علم الاصول. وقرأ المترجم علي السيد إبراهيم الموسوي القزويني صاحب «الضوابط».

ثمّ رحلا إلي النجف الأشرف، وقرءا علي صاحب «الجواهر» وقرأ المترجم علي الشيخ علي ابن الشيخ جعفر. ثمّ توجه المترجم إلي تستر في حدود ۱۲۵۵.

ثمّ رجع إلي النجف وحضر درس الشيخ مرتضي الأنصاري مدة من الزمان.

ثمّ رجع إلي تستر رئيساً مطاعاً مرجعاً في التقليد والأحكام، وكتب رسالته المعروفة

ص: ۲۸۳

بمنهج الرشاد بالفارسية، وأخذ في الوعظ في شهر رمضان وغيره، ونبغ في ذلك بحيث لم يعهد له نظير، وترتّب علي وجوده آثار جليلة.

تصویر

ولمّا ولّي عربستان حشمة الدولة ابن ناصرالدين شاه استجار أحد المجرمين بالحسينية التي بناها الشيخ بتستر وكانت حمي، فأمر الشاهزاده بأخذ ذلك المجرم من الحسينية فاخذ. فلمّا علم الشيخ غضب لله وأمر بإغلاق الحسينية، وخرج بأهله وعياله إلي النجف، فأقام به. وكان له من المقام الأسني فيه من حيث التدريس وإمامة الجماعة. وطلب منه السلطان الرجوع إلي تستر، وأرسل الأشراف والأعيان يطلبون منه ذلك. فلمّا كانت سنة 1302 سافر لزيارة الرضا عليه السلام، فورد طهران، واستقبل استقبالاً عظيماً، وصلّي بالناس في أعظم مساجدها، وصعد المنبر، ووعظهم. ومضي إلي خراسان، وعاد إلي طهران، وهو كذلك يصلّي ويعظ، ويمشي بين يديه الامراء والوزراء يمنعون عنه ازدحام الناس، وحصل من وعظه هداية كثير من الناس، ولم يقبل شيئاً مما أهدي إليه. ثمّ خرج متوجّهاً إلي العراق، حتي ورد كرنت من أعمال كرمانشاه، فتوفي هناك في 20

ص: 284

صفر سنة ۱۳۰۳ وحمل إلي النجف».(۱) «ومن كراماته التي شاهدها جميع أهل العالم ما حدث من تناثر النجوم ليلة وفاته من أول الليل إلي الفجر، بحيث أصبح كلّ أحد متيقناً وقوع حادثة عظيمة في تلك الليلة؛ إذ لم يستقرّ نجم في مكانه... ولم ير قبلها ولا بعدها مثل هذه الآية في الأعصار الأخيرة علي ما شهد به المعمّرون... ولا غرو فقد كان أحد آيات عصره في التدين والورع والتقوي والزهد والعبادة والنسك.(۲)

وقد نظم للكرامة المذكورة مع تاريخ وفاته بعضهم، فقال:

طوبى لك الشرافة يا أرض شوشتر! *** اى حامد تو معدن و درياى پرگهر

اى آسمان فضل كه در وى كند طلوع *** دائم شموس از علماى أولى البصر

آن حاج شيخ جعفر و آن شيخ مرتضى *** قاضى نور الله و اسد الله نامور

افسوس كاين زمانه به ايشان وفا نكرد *** يك يك گرفت خاك سيه جمله را به بر

چون حاج شيخ جعفر از اين دار بار بست *** همچون شهاب ريخت ز انجم فلك شرر

ظاهر شب وفات حسين بن روح شد *** وز رحلت فقيه و كلينى همين اثر

تاريخ موت شيخ بپرسى گر از اسير *** گويد كه إنه لبجنّات استقرّ

وممّن رثاه السيد ابراهيم الطباطبائي المتولد سنة ۱۲۴۸ في الغري و المتوفي فيها أيضاً سنة ۱۳۱۹ فقد رثاه بقصيدة طويلة مذكور في ص ۵۰ ديوانه.

ومنهم السيد الشاعر الأديب و الكامل الأريب الوافر النصيب السيد جعفر الحلّي المتولد في يوم النصف من شهر شعبان سنة ۱۲۷۷ و المتوفي لسبع بقين من شهر شعبان سنة ۱۳۱۵ كما ذكره أخوه السيد هاشم في مقدمة ديوان أخيه المطبوع في صيدا سنة ۱۳۳۱ في ص ۴۶۶ فقد رثاه بقصيدة طويلة مذكورة في ص ۳۷۳ و مطلعها:

قف بالمنازل سائلاً ما بالها *** ذهبت بشاشتها و غيّر حالها(۳)

ص: ۲۸۵

وله تصانيف كثيرة جليلة، منها:

۱. «الخصائص الحسينية» «وهو من أجلّ ما كتب في حادثة الطفّ ، بل لم يسبقه إليه سابق».(۱) وترجمها إلي الفارسية العلامة السيد محمد حسين الشهرستاني وعدّة أخر.

۲. «منهج الرشاد» بالفارسية، ألّفه لعمل المقلّدين، وطبع في ۱۲۸۸.

«يشتمل علي مقدّمة في مسائل أصول الدين، تشهد بأنه من أعظم الفقهاء المتبحّرين في الفقه والأصول وسائر علوم الدين».(۲)

«قال بعض من رآها: لم يكتب مثلها، تدل علي تبحره في الفقه ومهارته».(۳)

و قد جمع بعض تلاميذه مواعظه الشريفة و مجالسه المنيفة في عدة مجلدات، منها:

۳. «فوائد المشاهد ونتائج المقاصد» ثمانون مجلساً، فارسي وهو مجموع مواعظه، كتبه من إملائه المولي محمد بن علي الأشرف الطالقاني النجفي.(۴) ثمّ رتبه مجالس وهذّبه، وذكر في آخره طريق روايته.(۵) «يظهر من مجالسه المذكورة فيه يده الطولي وتمكّنه من الهيمنة والأخذ بمجامع القلوب».(۶) وهو مطبوع مكرراً، أولها بتبريز ۱۳۱۲ في ۵۸۲ ص.

۴. و منها: كتاب «مجالس المواعظ» المطبوع أيضاً بقطع صغير في طهران علي الحجر سنة ۱۳۱۰ في ۱۵۹ ص.

ص: ۲۸۶

ملا محمد طالقانى جامع مواعظ مذكور در مقدمه «فوائد المشاهد» مى نويسد:

«در ايام جمعات و شهر الله الأكبر الأعظم رمضان المكرّم و ماه محرّم ونحوها، موعظه مى فرمود شيخ المشايخ، ذو المجد الشامخ، المولى القمقام، وقدوة الربّانيين العظام، الخائض فى مدارك العلم والعمل، والغائص فى أسرار الآخر والأول، منبع الفضل وعين العدل، مروّج الشريعة ومهذّب الطريقة، الذى كان يمقت الناس فى ذات الله ويرى للقرآن وجوهاً كثيرة، ثمّ يقبل على نفسه الشريفة، فيكون لها أشدّ مقتاً، قدوة الفقهاء والمجتهدين، حجة الملك الأمين على الإسلام والمسلمين، شيخنا الأعظم الأكبر المولى الشيخ جعفر، المولود فى التستر، والنزيل بمشهد خير البشر بعد السيد الخاتم، صاحب الحوض والكوثر، حيّاً وميّتاً. چه عالمى كه امّت را ثكلى از ارتحالش به دار اخرى، و عالم را صاحب عزا و بكاء از وداعش به دار اولى نمود. تناثر النجوم قبل وفاته بأيام قلائل، كما صار ذلك فى فقد عدّة من الفقهاء فى الأوائل. ستارگان آسمان از شدّت مصيبتش بر زمين فرو شدند در سنه ثلاث و ثلاثمائة بعد الألف، چنانچه بر زمين ريخته شده بودند در وقت فقد عماد الإسلام كلينى و بعضى ديگر در سنه ثمان وعشرين و ثلاثمائة. پس اين اتفاق ممكن است كه در مصيبت فوت ايشان باشد. و همين ايشان را كافى است فضلاً وفخراً، و شيعيان را بس است حجتاً وبرهاناً، كه علما و راهنمايان ايشان منبع فضايل و كرامات و مصدر عجايب و آيات اند... و حقير جامع، اهتمام تمام لامع داشت بر حضور مجلس موعظه آن خلد آشيان، عليه الرحمة والرضوان؛ چه آنكه مواعظ شريفه اش از بحار انوار مؤسّسين اساس موعظه، محمد اشرف الخليقة وآله أفضل البرية قطره اى، و از شموس نصيحت ايشان عليهم السلام ذرّه اى بود.

حالات حقيّت آياتش، از آن حالات با بركات، آيتى، و بيانات زاكياتش بر آن بيانات مقدّسات، دلالتى داشت. خوف خالصش به خداى تعالى ادنى مناسبتى به آن حقايق خوف، و رجاء ماحضش اندك مشابهتى به آن اصول رجا پيدا كرده، حبّش به موعظه از حبّ ايشان نمونه اى، و شوقش به دعوت ابناى آدم به خلاق عالم نشانه اى

ص: ۲۸۷

داشت. ديدن جنابش از ديدن سادات خلق تذكره اى، و ياد معاد و لقاى ربّ عباد تبصره اى داشت. فحشره الله مع السادات بحقّه وبحقّهم عليهم الصلوات... و چون اين بى قابليّت به نظر كيميا اثر شيخ مرحوم أعلى الله مقامه جلوه استعداد و قابليّت نمود، پس سرافرازم فرمود به اجازه مباركه قولاً، كه اين مواعظ شريفه و ساير مصنّفات ايشان را با آنچه از حضرات سادات معصومين.... تا اين حين به ما رسيده روايت كنم از او رحمه الله، و از شيخ او، الذى عقم عن مثله أمّ الزمان، أستاد أساتيدنا الأكرم، الشيخ محمد حسن صاحب «جواهر الكلام» زيد له فى علوّ المقام، و از ساير مشايخ به ترتيب سند تا آن كه منتهى شود به حضرات سادات و خداوند واهب العطيّات».

وكتب تلميذه الشيخ الميرزا محمد الهمدانى الكاظمى رسالة فى أحوال المترجم سمّاها غنيمة السفر فى أحوال الشيخ جعفر ذكر فيها أنه كتب له إجازة الرواية،(۱) وذكر فيها أنّ المجاز أولى بالاستجازة منه. وعدّ من مشايخه الشيخ على بن الشيخ جعفر كاشف الغطاء، وأرّخ وفاته بقوله: «كواكب قد نثرت».

ورأيت إجازة المترجم للسيد عبدالصمد التسترى مؤرخة فى ۱۲۹۲. عدّ فيها من مشايخه غير الشيخ على المذكور، أخاه الشيخ حسن، وأستاذيه: مؤلفى «الفصول» و «الجواهر» والشيخ الأنصارى، وقد عبّر عنه بآية الله فى الأرضين».(۲)

و أجيز منه اجتهاداً السيد محمد جعفر بن الميرزا على نقى الطباطبائى الحائرى.

قال فى إجازته: «بسم الله الرحمن الرحيم، قد أمعنت النظر في المسائل التي كتبها المولي الأكبر والدر الأزهر جناب سيّدنا السيّد جعفر نجل المرحوم حجة الإسلام طاب ثراه، ورأيت مكالماته في المباحث العلمية، فتبيّن من ذلك أنّه ممّن منّ الله عليه بالملكة

ص: ۲۸۸

القدسية والقوّة القويّة في استنباط الأحكام الشرعية عن أدلتها التفصيلية. وإنّي أوصيه دام مجده بما أوصاني به أستادي صاحب جواهر الكلام من التتبّع التام في استنباط كلّ حكم من الأحكام، وعدم التسرّع إلي الحكم بمقتضي الأصول والقواعد والعمومات قبل ملاحظة الأدلّة الخاصّة في كلّ مقام، بل وعدم الاقتصار علي روايات ذلك الباب، قال طاب ثراه: فكم من حكم من أحكام الطهارات يتبيّن من ملاحظة أحكام الحدود والقصاص والديات، ولا ينبّئك مثل خبير. ثمّ إنّي قد أجزت له دام تأييده أن يروي عنّي ما رويته عن مشايخي العظام صاحب «جواهر الكلام»، ومصطفي المرتضي الشيخ مرتضي، والشيخ حسن ابن المرحوم الشيخ جعفر، نوّر الله مراقدهم بأسانيدهم المتّصلة إلي أئمة الهدي عليهم أفضل التحيّة والثناء وأسأله الدعاء للتوفيق لتحصيل ما يرضي اللّه تعالي. حرّره أقلّ خدّام الشرع الأطهر جعفر الشوشتري سنة ۱۲۹۱». محلّ خاتمه الشريف: لا إله إلا اللّه الملك الحق المبين عبده جعفر».

محدّث نورى أعلى الله مقامه در «دارالسلام» مى نويسد:

«بدر انور، شيخ المسلمين، شيخ جعفر شوشترى رحمه الله مرا خبر داد كه چون از تحصيل علوم دينيه در نجف اشرف فارغ شدم و به وطن مألوف برگشتم، مشغول هدايت انام و تبليغ احكام گشتم، و به واسطه عدم مهارت در فنّ مواعظ و مصائب، در ماه مبارك رمضان و ايام جمعه، بالاى منبر، از روى تفسير صافى، و در ايام عاشورا از روى كتاب «روضة الشهداء» كاشفى قرائت مى كردم، و كما ينبغى از من انذار و ابكاء چنانچه مى خواستم به عمل نمى آمد، تا اين كه يك سال بدين منوال بگذشت و ماه محرّم رسيد. پس شبى با خود گفتم: تا كى از روى كتاب خواهم خواند؟ و در تدبير كار و استغناء و استقلال در اين امر، كميت خيال را در اطراف مرام به جولان آوردم، ولى چيزى به نظرم نيامده، ملالت و سئامت گرفته، خوابم ربود.

پس در واقعه ديدم كه گويا در كربلا هستم، و همان ايامى است كه مواكب حسينيه در آنجا نزول اجلال فرموده، و خيام طاهرات نصب شده، و عساكر دشمن در مقابل

ص: ۲۸۹

ايشان فرود آمده اند، چنانچه در روايت آورده شده است.

پس من به خيمه سيد انام ابى عبدالله عليه السلام داخل شده، سلام عرض كردم. پس حضرت مرا نزد خود خواند و نزديك نشانيد، و به حبيب بن مظاهر فرمود كه فلان كس - رو به من اشاره فرمود - مهمان ماست. اما آب كه چيزى از آن نزد ما پيدا نمى شود، ولى آرد و روغن داريم؛ برخيز از براى او طعامى تهيه كن.

حبيب برخاست و چيزى از آن درست كرده، پيش من آورد، و قاشقى نيز با او بود. پس من چند لقمه كوچكى از آن خوردم، و از خواب بيدار شدم.

و از بركت آن غذا، به پاره اى از دقايق و اشارات اخبار مصائب و لطائف و كنايات آثار اطائب واقف شدم كه كسى بر من سبقت نگرفته بود، و هر روز در تزايد بود، تا در ماه مبارك رمضان در مقام موعظه و بيان، به غايت مرام نايل شدم.

صاحب «دار السلام» پس از نقل اين كرامت مى گويد: امر او در آنچه ذكر فرموده اعظم از آن است كه موصوف شده، و مقامش در اين مضمار اعلى از آن است كه معروف گردد، و در اين سال كه آن جناب به نجف اشرف مهاجرت فرمود - به جهت آنچه ديد از شيوع و كثرت منكرات و ظلم در بلاد اهواز و قادر نشد بر رفع آنها - جلّ فضلاء به حضرتش اجتماع، و اعاظم علماء از انوار تحقيقات وى اقتباس كردند، و در ماه مبارك رمضان و يوم عاشوراء و روز پنجشنبه و جمعه، در پاى منبر او محفلى برپا مى شد كه سكّان ملأ اعلى غبطه مى نمودند. «ذلك فضل الله يؤتيه من يشاء».

مؤلف «علماى معاصرين» پس از نقل آنچه گذشت مى نويسد: «أستادى الأعظم واستنادى الأفخم مرحوم حاج ميرزا اسد الله مجتهد تبريزى فرمودند كه اثر انفاس قدسيه و تأثير اندرز و موعظه مرحوم آقاى حاج شيخ جعفر شوشترى به نحوى بود كه علماء و مجتهدين و مستمعين، مثل مجلس روضه گريه و ناله مى كردند».(۱)

ص: ۲۹۰

تصویر

وسائل المحبين ترجمه خصائص الحسين عليه السلام شيخ شوشترى چاپ سنگى

ص: 291

تصویر

شرح حال شيخ شوشترى در پايان وسائل المحبين چاپ سنگى

ص: 292

تصویر

آغاز خصائص الحسين و مزايا المظلوم شيخ جعفر شوشترى، چاپ سنگى

ص: 293

تصویر

مقدمه خصائص الحسين و مزايا المظلوم شيخ جعفر شوشترى، چاپ سنگى

ص: 294

تصویر

مقدمه خصائص الحسين و مزايا المظلوم شيخ جعفر شوشترى، چاپ سنگى

ص: 295

تصویر

مقدمه خصائص الحسين و مزايا المظلوم شيخ جعفر شوشترى، چاپ سنگى

ص: 296

تصویر

آغاز مجالس المواعظ شيخ شوشترى، چاپ سنگى

ص: 297

تصویر

منهج الرشاد، رساله عمليه شيخ شوشترى، چاپ سنگى

ص: 298

تصویر

منهج الرشاد شيخ شوشترى، با حواشى صاحب عروه، چاپ سنگى

ص: 299

تصویر

منهج الرشاد شيخ شوشترى، با حواشى آخوند خراسانى، چاپ سنگى

ص: 300

تصویر

اجازه شيخ جعفر شوشترى به سيد جعفر طباطبائى حائرى

ص: 301

تصویر

اجازه شيخ جعفر شوشترى به سيد اسماعيل شبسترى

ص: 302

علامه محقق حاج شيخ محمد تقى شوشترى صاحب «قاموس الرجال» مى نويسد: «سمعت والدي يقول: كان الأفنديون من أفراد الدولة العثمانية يشهدون منابره في الكاظمية وكربلاء والنجف؛ فإذا كان افتتح منبره بآيات من القرآن يبكون، ويقولون: كأنّما ما سمعنا بهذه الآيات إلي الآن، وكأنه نزل بها جبرئيل الساعة. وقال والدي: قال لي علاء الدولة قاجار: أنا شهدت مراثيه في طهران - أي في ذهابه إلي مشهد الرضا عليه السلام وإيابه في سفره الذي توفّي فيه - أخذ الدموع من العيون القرب».(۱)

آقا شيخ محمد على شوشترى خلف قرين الشرف شيخ الزهّاد، أوحد الأوتاد، حاج شيخ جعفر مجتهد ششترى رضوان الله عليه در خوزستان رياست كليه داشته است.(۲)

امام الحرمين محمد بن عبدالوهاب معروف به ابن داود همدانى در غرّه صفر ۱۲۸۳ ق اجازه مفصلى در ۳۶ صفحه براى او نوشته كه نسخه خطى آن در كتابخانه آية الله مرعشى نجفى موجود است.(۳) وفات او در ۱۳۲۲ بوده و در مقام صاحب الزمان عجل الله تعالى فرجه از بقاع الخير شوشتر مدفون است.(۴)

فرزندش آية الله شيخ محمد كاظم (م: ۱۳۷۱ ق) از مراجع تقليد منطقه خوزستان، پدر علامه حاج شيخ محمد تقى شوشترى صاحب قاموس الرجال است.

ص: ۳۰۳

تصویر

برگى از اجازه امام الحرمين به شيخ محمد على شوشترى

ص: 304

تصویر

برگى از اجازه امام الحرمين به شيخ محمد على شوشترى

ص: 305

تصویر

برگى از اجازه امام الحرمين به شيخ محمد على شوشترى

ص: 306

تصویر

برگى از اجازه امام الحرمين به شيخ محمد على شوشترى

ص: 307

علي، وبعد قليل توفي ولده الفاضل الأستاذ الشيخ باقر والد الشيخ عبد الحسين القائم مقام جدّه والحامل لجنازته إلي النجف. ثمّ توفّي حفيداه: الشيخ الفاضل الكامل الشيخ محمدحسين، ثمّ الفاضل الكامل الشيخ تقي ابني الشيخ علي، ثمّ حفيده الثالث الشيخ الفاضل الصالح الشيخ عبد الله بن الشيخ باقر، ولا يعرف منه مع جميع ذلك إلا الرضا والتسليم لما يحبّه الله ويرضي، انتهي. وهذا أيضا من دلائل رسوخ إيمانه وكثرة تقواه.

وله تصانيف جليلة منها: «أسرار الفقاهة» في ثمان مجلّدات كبار... وتعليقة علي «الرسائل» وحواش علي «الفصول» وغيرها. ويروي عنه بالإجازة سيدنا العلامة السيد مرتضي الكشميري».(1)

وأجيز منه اجتهاداً السيد محمد جعفر بن الميرزا علي نقي الطباطبائي الحائري.(2)